ابراهیم پاشای پارگایی (زادهٔ ۱۴۹۴ در پارگا[۱] – ۱۵۳۶ در قسطنطنیه) همچنین معروف به ابراهیم پاشای فرنگی و ابراهیم پاشای مقبول که پس از اعدامش در سرای توپقاپی به ابراهیم پاشای مقتول نیز معروف شد، دومین وزیر اعظم سلطان سلیمان قانونی بود که در سال ۱۵۲۳ جایگزین پیری محمد پاشا شد و ۱۳ سال این سمت را بر عهده داشت. ابراهیم پاشا در مقام وزیر اعظم امپراتوری عثمانی به درجه‌ای از قدرت و نفوذ دست یافته بود که در میان وزرای عثمانی نظیر نداشت. اما سلیمان که از ذکاوت و کفایت ابراهیم بیمناک شده بود در سال ۱۵۳۶ فرمان قتلش را صادر کرد[۲] و تمامی اموالش نیز به مصادرهٔ دولت درآمد.

زندگی‌نامه

ابراهیم در پارگا، واقع در یونان امروزی، و در خانواده‌ای مسیحی زاده شد. پدرش دریانورد بود. در کودکی دزدان دریایی ابراهیم را به اسارت گرفتند و به عنوان برده در شهر مانیسا به زنی ترک فروختند. ابراهیم چنان موسیقی را به زیبایی می‌نواخت که سلیمان جوان که دوران ولیعهدی را در مانیسا می‌گذراند، شیفتهٔ صدای ساز او شد و او را از صاحبش خرید. ابراهیم در مدرسهٔ کاخ آموزشِ علم دید و به چندین زبان تسلط پیدا کرد. پیش از آنکه سلیمان بر تخت بنشیند، ابراهیم سمت طوغانچی (مسئول مرغان شکاری) و خاص اوداباشی (اتاقدار مخصوص) شاهزاده را بر عهده داشت. در سال ۱۵۲۰ که سلیمان در قسطنطنیه بر تخت سلطنت نشست، ابراهیم نیز با او به پایتخت آمد و همان سمت خاص اوداباشی را حفظ کرد. ابراهیم در عرصه‌های دیپلماتیک و در میادین جنگ لیاقت و کفایت خود را به سلیمان اثبات کرد و به سرعت مدارج ترقی را پیمود. سرعت پیشرفت او به حدی بود که ابراهیم خود از سلطان خواست که او را اینچنین به‌سرعت به بالا نکشاند تا حسادت سایر وزرا و درباریان برانگیخته نشود. گفته می‌شود سلیمان، خشنود از فروتنی ابراهیم، به او قول داده بود که تا زمانی که سلیمان سلطان باشد، ابراهیم به مرگ محکوم نخواهد شد. پیشرفت و ترقی ابراهیم حتی به مقام وزارت اعظم نیز محدود نشد و چندین و چند لقب و سمت دیگر (از جمله سرعسکر) نیز گرفت و از قدرت و نفوذ فراوانی در دولت عثمانی برخوردار شد.

سرانجام ابراهیم پاشا در سلسله عثمانی

ابراهیم پاشای پارگایی از دوستان دوران کودکی سلطان سلیمان بود. ابراهیم اصالتاً اهل یونان و مسیحی بود و در نوجوانی تحت نظام دوشیرمه در مدرسهٔ قصر به تحصیل پرداخت. سلیمان او را به سمت طوغانچی (مسئول مرغان شکاری) دربار برگماشت و اندکی بعد او را عهده‌دار سمت خاص اوداباشی (اتاق‌دار مخصوص سلطان) کرد. در سال ۱۵۲۳ ابراهیم پاشا به مقام وزیر اعظم و فرمانده کل ارتش منصوب شد. همچنین سلیمان مقام بیگلربیگی روم‌ایلی را به او سپرد و بدین ترتیب اختیار تمامی ممالک امپراتوری عثمانی در خاک اروپا و نیز فرماندهی سربازان ساکن اروپا به هنگام جنگ در ید قدرت ابراهیم قرار می‌گرفت. مورخی از سدهٔ هفدهم نوشته‌است که ابراهیم خود از سلطان تقاضا کرده بود که او را به چنین مقام‌های بالایی منصوب نکند زیرا که بیم جانش را داشت اما سلیمان پاسخ داده بود که در زمان سلطنت او، تحت هیچ شرایطی، ابراهیم به مرگ محکوم نخواهد شد.

با این حال، سرانجام ابراهیم از چشم سلطان افتاد. ابراهیم در طول سیزده سالی که مقام وزارت اعظم را بر عهده داشت، به‌سرعت ترقی نمود و به قدرت رسید و ثروت عظیمی اندوخت که این امر شگفتی و حسد سایر درباریان را برانگیخت و دشمنان زیادی را برای او تراشید. در هنگام نبرد با صفویان، گزارش‌هایی به سلطان رسیده بود که حکایت از گستاخی ابراهیم داشت؛ ابراهیم عنوان «سرعسکر سلطان» را بر خود نهاده بود که این امر در نظر سلیمان، توهینی شدید به او محسوب می‌شد.

بدگمانی سلطان نسبت به ابراهیم با نزاعی که بین ابراهیم و اسکندر چلبی درگرفت، فزونی یافت. اسکندر چلبی دفتردار (مسئول امور مالی) دربار بود و نزاع او با ابراهیم، در نهایت به مرگ او منجر شد. ابراهیم که اسکندر را به تلاش برای دسیسه‌چینی متهم می‌کرد، توانست سلطان را متقاعد کند تا فرمان قتل او را صادر کند. اسکندر چلبی پیش از مرگ، در آخرین کلماتی که بر زبانش جاری شد، ابراهیم را به تلاش برای توطئه‌چینی بر ضد سلطان متهم کرد و سخنان او، خیانت ابراهیم را برای سلطان مسجل کرد. در ۱۵ مارس ۱۵۳۶ جسد بی‌جان ابراهیم در قصر توپقاپی پیدا شد. دستور قتل او را سلیمان صادر کرده بود ولی بعدها از این تصمیم خود به‌شدت پشیمان گشت.

ازدواج ابراهیم پاشا

ابراهیم پاشا با خواهر سلطان خدیجه سلطان رسما" ازدواج کرد خدیجه سلطان (۱۴۹۶–۱۵۳۸) دختر سلیم اول و عایشه حفصه سلطان و خواهر سلیمان قانونی بود. همسر اولش اسکندر پاشا و همسر دومش ابراهیم پاشا بود. او که به در خواست خانواده‌اش با اسکندر پاشا ازدواج کرده بود، پس از مدتی با مرگ اسکندر بیوه شد. او سپس با ابراهیم پاشا ازدواج کرد. مراسم ازدواج آن‌ها بسیار باشکوه برگزار شد و ۱۵ روز ادامه یافت. آن‌ها صاحب یک پسر به نام محمدشاه و دو دختر به نام‌های خانم سلطان و فولان سلطان شدند. او بعد از به قتل رسیدن ابراهیم پاشا دیگر ازدواج نکرد و در سال ۱۵۳۸ درگذشت.



تاريخ : شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, | 21:36 | نویسنده : عليرضا |
تاريخ : پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:, | 12:59 | نویسنده : عليرضا |
تاريخ : پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:, | 11:29 | نویسنده : عليرضا |

پدر سالار، حضورت هنوز برای هنر ایران مغتنم است


ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, | 19:31 | نویسنده : عليرضا |

در پیاده‌رو که قدم می‌زنی چهره‌های غمگین، افسرده و عصبانی تکرار می‌شوند. کمتر کسی می‌گذرد که به رویت لبخند بزند. از هر که سوال کنی، در توجیه اندوهش چندین و چند دلیل می‌آورد. تفاوت ندارد از کدام قشر و گروه باشند؛ به هر حال یا شاد نیستند یا شادی‌هایشان کوتاه و زودگذر است. در طول سال‌ها، درگیری اقشار مختلف مردم و به‌ویژه جوانان با این امر، منجر به آسیب‌های اجتماعی مهلکی همچون اعتیاد و خودکشی شده و جامعه را به سمت خشونت‌ پیش برده است.

همواره کارشناسان بر نقش شادی در سلامت روان جامعه تأکید کرده‌اند؛ در حالی که اجتماع امروز ما چنان از شادمانی فاصله گرفته، که این حلقه مفقوده در خاطرات مردم بیشتر یافت می‌شود تا حقیقت زندگی آن‌ها. یک جامعه‌شناس دلیل نبود شادی در ایران را مربوط به فرهنگ می‌داند؛ فرهنگی که منحصر به دیروز و امروز نیست و سال‌هاست از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یابد. امان‌الله قرایی بر این باور است که مصائب تاریخی ایرانیان، از لشگرکشی و تجاوزات گرفته تا حمله و غارت، همگی سبب شده‌اند تا مردم این سرزمین رفته رفته روحیه شاد خود را از دست داده و در لاک غصه فرو روند.

چند ماه پیش دانشمندان اعلام کردند ژن شادی را کشف کرده اند. آنها البته همان وقت گفتند ژن MAOA که میزان مواد شیمیایی احساس خوب را در مغز تحت تأثیر قرار می‌دهد، فقط در زنان اثربخش است.این یافته‌ها بسیاری از طرفداران این نظر که می‌شود شادی را با استفاده از امکانات پزشکی و دارویی افزایش داد مأیوس کرد. از طرف دیگر، به صورت تلویحی این واقعیت تأیید شد که شادی بیش از آنکه بیولوژیکی باشد به موقعیت روانی و اجتماعی افراد بستگی دارد.

بار دیگر جویندگان شادی به سراغ تحلیل‌ها و پژوهش‌هایی رفتند که نشان می‌داد مردمِ چه جاهایی شاد هستند و مردمِ چه جاهایی از امتیاز شادی که گفته می‌شود سلامت بدن و موفقیت بیشتر شغلی را تضمین می‌کند، برخوردار نیستند. در تحقیقاتی که برای سنجش شادی جوامع انجام می‌شود، دو دسته دلیل اصلی برای شاد بودن یا شاد نبودن یک جامعه عنوان شده است. برخی تحلیل‌ها حاکی از این است که میزان شاد بودن یک جامعه بستگی به توسعه انسانی آن و بالا بودن امید به زندگی و وضعیت با ثبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد. بر اساس تحلیل‌هایی دیگر، شادی یک مسئله فرهنگی- تاریخی است و آنچه در دهه‌ها و سده‌های متوالی بر یک ملت گذشته است، باعث می‌شود آن ملت شاد یا ناشاد باشد. بر اساس هر دو تحلیل البته ایران در رده‌های پایین شاد بودن قرار دارد.

سال گذشته یکی از رسانه‌های انگلستان یک نظرخواهی را مطرح کرد که نتایج آن نشان می‌داد 81 درصد از مردم انگلیس به جای افزایش ثروت، از دولت توقع دارند زندگی شادتری برایشان فراهم کند. به دنبال این اتفاق دانشگاه لیسستر پروژه‌ای با هدف رتبه‌بندی کشورها از نظر شادی مردمشان تعریف کرد.

در این رده‌بندی دانمارک به عنوان شادترین كشور دنیا انتخاب شده و دلیل آن چنین ذکر شده است: ثبات سیاسی، عدم وجود خط فقر در جامعه، عدم وجود بیکاری، فرهنگ کاری راحت و بی‌تنش، خانواده‌های محکم و آمار طلاق بسیار پایین، سرویس‌های دولتی خدمات اجتماعی، بیمه همگانی، مدارس و دانشگاه‌های رایگان با کیفیت آموزشی مناسب، هویت اجتماعی مشخص برای جوانان، طبیعت بکر و معماری شهری زیبا، آلودگی محیط زیست ناچیز، میزان جرم و جنایت ناچیز، امکانات شهرنشینی با کیفیت بسیار بالا، امکان ورزش‌های نزدیک به طبیعت مانند کوهنوردی، اسکی و سوارکاری برای همه. دانمارک پنج میلیون و 500 هزار نفر جمعیت دارد و شانس زندگی در آن بیش از 87 سال است. سوئیس‌، اتریش و ایسلند به ترتیب با امید به زندگی 85، 79 و 80 سال در رده‌های بعدی قرار دارند. در رده‌بندی دانشگاه لیسستر ایران از بین 220 کشور، در جایگاه 202 قرار گرفته است.

این در حالی است که موسسه گالوپ که به دلیل آمار‌های مختلف و نظرسنجی‌هایش شهرت دارد و هر ساله فهرستی از ملت‌های شاد دنیا ارایه می‌کند، در نظر سنجی جدید خود نتایج متفاوتی گرفته است. معیار‌های این موسسه متفاوت با معیار‌های علمی است. نظرسنجی تازه گالوپ که نتایجش اواخر آذر امسال منتشر شد، نشان می‌دهد هفت کشور از 10 کشور با شادترین مردم، در آمریکای لاتین قرار دارند. بیشتر این هفت کشور، کشورهایی هستند که از حیث شاخص‌های متداول مناسب بودن زندگی در آنها، وضعیت خوبی ندارند برای مثال، یکی از این کشورها یعنی گواتمالا از دهه‌ها جنگ داخلی و بعد از آن از نرخ بالای جنایات سازمان یافته رنج برده و یکی از بالاترین آمار قتل در جهان را دارد. گواتمالا از نظر شاخص توسعه انسانی سازمان ملل که ترکیبی از سه شاخص امید به زندگی، آموزش و درآمد سرانه است وضعیتی شبیه به عراق دارد اما، از نظر شاد بودن مردم در رده هفتم نظرسنجی گالوپ قرار دارد.

غمگین‌ترین و ناراحت‌ترین مردم دنیا در سنگاپور زندگی می‌کنند؛ یکی از مرفه‌ترین و منظم‌ترین کشورهای دنیا که از توسعه‌یافته‌ترین کشورهای دنیا نیز هست. بعضی از دیگر کشورهای ثروتمند نیز در انتهای جدول شادمانی قرار گرفته‌اند. آلمان و فرانسه با کشور آفریقایی سومالی در رتبه چهل و هفتم شریک هستند. این مساله در تناقض با مفهوم جدیدی به اسم "اقتصاد شادمانی" است که بر اساس آن، تلاش می‌شود عملکرد دولت‌ها با افزودن شاخص میزان درک مردم از رضایت از زندگی خود به شاخص‌های متداول‌تری چون امید به زندگی، درآمد سرانه و میزان تحصیلات بهبود یابد. در بین کشورهای با کمترین میزان شادمانی و نگاه مثبت، قرار داشتن نام چند کشور مانند عراق، یمن، افغانستان و‌ هائیتی جای تعجب ندارد اما، غمگین بودن مردم گرجستان، لیتوانی و ارمنستان کمتر طبیعی است. ارمنستان از انتهای جدول در رده دوم قرار دارد. آگارون آدیبکیان یک جامعه‌شناس اهل ایروان پایتخت ارمنستان می‌گوید: ارمنی‌ها غمگین بودن را دوست دارند؛ تلخی‌های فراوانی در تاریخ ارمنی‌ها وجود دارد.

ارمنی‌ها کمتر لبخند می‌زنند و مشکلاتشان را با دیگران در میان نمی‌گذارند و از موفق بودن خجالت می‌کشند. این درحالی است که بعضی از اهالی آمریکای لاتین می‌گویند این نظرسنجی به یک مساله مهم در زندگی مردم آن مناطق اشاره دارد: مردم آمریکای لاتین عادت دارند علی‌رغم زندگی روزمره خود که ممکن است به نحو خردکننده‌ای سخت باشد، بر چیزهای مثبتی مثل دوستان، خانواده و مذهب تمرکز کنند. در نظرسنجی امسال موسسه گالوپ مانند نظرسنجی سال گذشته اش ایران مورد بررسی قرار نگرفته است اما، سه سال پیش ایران در بین 155 کشور، رتبه 81 را به دست آورد که نشان می‌دهد ایرانی‌ها مردمان شادی نیستند. به هر حال به نظر می‌رسد تحلیل‌های راهگشای اجتماعی در این زمینه زمانی قابل طرح و پیگیری است که بر نقش عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در کنار عوامل فرهنگی و تاریخی در شاد بودن یا شاد نبودن یک جامعه توجه کنیم. وقتی عنوان می‌شود بیکاری، عدم امنیت شغلی، تورم، خشونت و پرخاشگری، طلاق، اعتیاد، اختلالات روانی و ... در ایران رشد نگران کننده ای دارد خود به خود به ریشه‌های شاد نبودن ایرانیان پی می‌بریم.

این در حالی است که اکثر افراد نه دل و دماغ تفریح را دارند و نه امکاناتی برای پرداختن به آن وجود دارد. نتایج یک تحقیق تطبیقی نشان می‌دهد میزان تنبلی ایرانیان از متوسط جهانی بیشتر است و تنها کشورهای عربی و آفریقایی هستند که بیش از ایرانیان دچار تنبلی هستند. آماری دراین رابطه وجود دارد که نشان می‌دهد دختران 14 ساله ما طراوت و شادابی شان مساوی زن‌های 40 ساله فرانسوی است. وضعیت نگران کننده ای که توصیف شد لزوم اجرای طرح‌هایی بلند مدت برای کنترل و کاهش عواملی که شادی و تفریح مردم را به مخاطره می‌اندازد اثبات می‌کند.

آنچه به ذهن اکثر افراد می‌رسد این است که باید وقت و امکان بیشتری برای تفریح کردن به وجود بیاید اما، باید توجه داشت که تأمین امنیت شهروندان از هر نظر باعث می‌شود امکان تفریح و به تبع آن شادی به وجود بیاید. امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی، امنیت شغلی، امنیت روانی و ... همه می‌توانند زمینه‌های شادی شهروندان را فراهم کنند.



تاريخ : دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, | 11:11 | نویسنده : عليرضا |

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلكه دشواری رسیدن به سهولت است

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملكرد خود فكر می كنند، نه رفتار و عملكرد شما


سخت كوشی هرگز كسی را نكشته است، نگرانی از آن است كه انسان را از بین می برد

اگر همان كاری را انجام دهید كه همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید كه همیشه می گرفتید


افراد موفق كارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلكه كارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند

پیش از آنكه پاسخی بدهی با یك نفر مشورت كن ولی پیش از آنكه تصمیم بگیری با چند نفر


كار بزرگ وجود ندارد، به شرطی كه آن را به كارهای كوچكتر تقسیم كنیم

كارتان را آغاز كنید، توانایی انجامش بدنبال می آید


انسان همان می شود كه اغلب به آن فكر می كند

همواره بیاد داشته باشید آخرین كلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد


تنها راهی كه به شكست می انجامد، تلاش نكردن است

دشوارترین قدم، همان قدم اول است


عمر شما از زمانی شروع می شود كه اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد كه سر از خاك بیرون آورده باشد


وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است كه شما چیز زیادی از آن نخواسته اید

در اندیشه آنچه كرده ای مباش، در اندیشه آنچه نكرده ای باش


امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست

برای كسی كه آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست


امید، درمانی است كه شفا نمی دهد، ولی كمك می كند تا درد را تحمل كنیم

بجای آنكه به تاریكی لعنت فرستید، یك شمع روشن كنید


آنچه شما درباره خود فكر می كنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است كه دیگران درباره شما دارند

هركس، آنچه را كه دلش خواست بگوید، آنچه را كه دلش نمی خواهد می شنود


اگر هرروز راهت را عوض كنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید

صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یك مرتبه نیست


وقتی شخصی گمان كرد كه دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده كند

كسانی كه در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد


كسی كه در آفتاب زحمت كشیده، حق دارد در سایه استراحت كند

بهتر است دوباره سئوال كنی، تا اینكه یكبار راه را اشتباه بروی


آنقدر شكست خوردن را تجربه كنید تا راه شكست دادن را بیاموزید

اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد كه متعلق به گذشته هستید


خودتان را به زحمت نیندازید كه از معاصران یا پیشینیان بهتر گردید، سعی كنید از خودتان بهتر شوید

خداوند به هر پرنده ای دانه ای می دهد، ولی آن را داخل لانه اش نمی اندازد


درباره درخت، بر اساس میوه اش قضاوت كنید، نه بر اساس برگهایش

انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمی زند كه خیال می كند دیگران را فریب داده است


كسی كه دوبار از روی یك سنگ بلغزد، شایسته است كه هر دو پایش بشكند

هركه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد


كسی كه به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت


اینكه ما گمان می كنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است كه برای خود عذری آورده باشی



تاريخ : شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 13:45 | نویسنده : عليرضا |



تاريخ : جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, | 12:25 | نویسنده : عليرضا |

بدون تعارف باید گفت او یكی از محبوب ترین بازیگران سریال های تلویزیونی است. شبنم قلی خانی كه با مجموعه "مریم مقدس" در هجده سالگی خود را به عنوان پدیده بازیگری كشورمان مطرح كرد، در هر سریالی كه حضور داشته، موفق عمل كرده و توانسته رضایت مخاطبان را جلب كند. اما حالا یك سالی می شود كه از خانم قلی خانی كار جدیدی روی آنتن تلویزیون نرفته و فیلم جدیدی هم از او اكران نشده است و او كم كارترین دوره هنری خود را سپری می كند. دلیل این كم كاری تا امروز از زبان شبنم قلی خانی بیان نشده بود و این اولین بار است كه او از اقامت موقت خود در كشور استرالیا صحبت می كند و می گوید به خاطر موقعیت شغلی همسرش و همچنین ادامه تحصیل در رشته كارگردانی فیلم، تصمیم گرفته مدتی در كشور استرالیا زندگی كند و از دنیای بازیگری فاصله بگیرد.

 



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, | 22:45 | نویسنده : عليرضا |
تاريخ : پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, | 15:4 | نویسنده : عليرضا |

"گرگور ردمن"، 18 سال سن دارد و علاقه اش به ماکارانی و نودل باعث شده است غذای دیگری را امتحان نکند و تنها از این خوراکی مصرف کند و غذاهای دیگر را نوعی سم برای بدنش می داند.


ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, | 15:0 | نویسنده : عليرضا |

 

رضا داود نژاد گفت: حال كه خانواده اين قدرت را براي بخشندگي پيدا كرده بايد مراحل را آسانتر بكنند زيرا ما دراين مدت مجبور شديم پدر خانم بديعي را براي نامه نگاري به پزشك قانوني ونيروي انتظامي ببريم.



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 17 فروردين 1392برچسب:, | 14:3 | نویسنده : عليرضا |

 

باشگاه خبرنگاران- حضور مهناز افشار در آخرین سری از مجموعه‌ی کلاه قرمزی فقط از آن جهت جالب بود که ستاره‌ای سینمائی در یک کار کودک تلویزیونی دیده می‌شد اما متاسفانه این ستاره به لحاظ معیارهای فنی بازیگری مناسب چنین برنامه‌ای به نظر نمی‌آمد پیش‌تر از او هم درباره‌ی حضور باران کوثری در این مجموعه دقیقا همین حرف‌ها را می‌شد زد.
شاید در پاسخ بگوئید که این افراد متخصص بازی جلوی دوربین سینما هستند و عدم توانائی در اجرای برنامه‌های عروسکی تلویزیون چیزی از ارزش‌های آنان کم نمی‌کند ما هم قصد نداریم از ارزش‌های کسی بکاهیم اما فراموش نکنید که کلاه قرمزی یک برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی نیست بلکه مجموعه‌ای ضبط شده است و هنر پیشه‌ی توانا باید بتواند در این میدان هم توانائی‌های خودش را نشان بدهد. 
انگار آن‌ها نمی‌توانند زنده بودن این عروسک‌ها را باور کنند در حالی که میلیون‌ها مخاطب کلاه قرمزی توانسته‌اند.  
شاید قرار گرفتن در جریان ساخت این اثر باعث شود جنبه‌های فنی پشت صحنه بیشتر به چشم آن‌ها بیاید و یک تحلیل عینی بر حس فانتزی‌شان غلبه کند. در چنین وضعیتی یاد چه کسی می‌افتید و جای خالی کدام هنرپیشه را احساس می‌کنید؟ 
مهناز افشار و باران کوثری نمی‌توانستند زنده بودن این عروسک‌ها را باور کنند اما یک نفر دیگر را سراغ داریم که به این حیات باور داشت، چون خودش در کالبد ساکت و بی‌جان عروسک‌های بسیاری روح دمیده بود. حتما تا بحال او را به یاد آورده‌اید؛ فاطمه معتمد آریا.
فاطمه‌ی معتمدآریا هم متخصص بازی جلوی دوربین سینما بود و با جرات تمام هنگام مقایسه‌ی او با دو بازیگر جوانی که نامشام را بردیم و همین‌طور تمام بانوان جوانسال بازیگر در سینمای امروز، می‌توان به برتری و برسری او حکم داد. اما غیر از بازی برای پرده‌ی نقره‌ای، دمیدن روح در کالبد عروسک را هم بلد بود و حتی بین گفتن و نگفتن می‌توانیم او را مادر کلاه قرمزی بدانیم. امروزه ورودی‌های سینما با ورودی‌های گذشته تفاوت بسیاری کرده و معیارهای دیگری غیر از شایستگی هنری در داخل شدن افراد به عرصه تاثیرگذار شده‌اند. معتمدآریا بدون استفاده از اغواگری و جذابیت‌های فریبکارانه‌ی زنانه و همچنین بدون توسل به پارتی و رانت و رابطه وارد سینما شده بود و متعلق به نسلی است که با سخت کوشی‌های فراوان اعتلای هنر ایرانی را با درخشش‌های بی‌نظیرشان در دوره‌ای نه چندان دور به ارمغان آوردند. 
امروز جای خالی معتمد آریا حس می‌شود و این یعنی کف گیر سیستم مانکن سازی در سینمای ما به ته دیگ خورده. همچنین دیگر گفتمان تلقینی ( این هنرپیشه خوب است چون از فلان خانواده آمده، خریدار ندارد و ما به عنوان مخاطب امروزی حاضریم فیلم‌های قدیمی‌تر را علیرغم ریختگی نگاتیو و ایرادهای تصویری یا زیر و بم و ناپسندگی صوتی تماشا کنیم اما معتل دیدن خیلی از آثار امروزی نشویم.



تاريخ : سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:, | 3:38 | نویسنده : عليرضا |

 

عسل بدیعی بازیگر سینما و تلویزیون به دلیل ایست قلبی در بیمارستان لقمان دار فانی را وداع گفت. این بازیگر جوان در زمان حیاتش اعضای بدنش را اهدا کرده بود.



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:, | 2:45 | نویسنده : عليرضا |

 

افرادی که در بهشت تصویر شده به استقبال چاوز می روند، هر کدام برای خود «انسان بزرگی» بوده اند؛ سیاستمداران و مبارزان بزرگی که همواره از آنان به نیکی یاد شده است.

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری lifeclub به نقل از سایت تابناک، طرفداران هوگو چاوز، رئیس جمهور فقید ونزوئلا، اخیر یک انیمیشن را در سطح اینترنت منتشر کرده اند که در آن، چاوز در حال ورود به بهشت تصویر شده و پس از ورود، رهبران انقلابی و استقلال طلب آمریکایی لاتین از وی استقبال می کنند. اما افرادی که در بهشت از چاوز استقبال می کنند کیستند؟
 
افرادی که در این ویدئو چاوز به سمت آنان می رود عبارتند از: چه گوارا رهبر انقلابی کوبا، سیمون بولیوار، بانوی اول آرژانتین اوا پرون، سالوادرو آلنده رئیس جمهور درگذشته شیلی، انقلابی معروف نیکاراگونه سزار ساندینو و نفر آخر رهبر استقلال ونزوئلا.
 
چه گوارا:
 
«ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا» که بیشتر به نام «چه‌گوارا» یا «ال‌چه» شناخته می‌شود، پزشک، چریک، سیاستمدار و انقلابی مارکسیست، در آرژانتین زاده شد و در بولیوی دستگیر و کشته شد.
 
گوارا یکی از اعضای جنبش 26 ژوئیه فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال 1959 قدرت را در کوبا به‌دست آورد. چه‌گوارا چندین پست مهم در دولت جدید کوبا از جمله سفیر، رییس بانک مرکزی و وزیر صنایع را بر عهده داشت و پس از آن با امید برانگیختن انقلاب در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد.
 
وی ابتدا در سال 1966 به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد.
 
در اوایل اکتبر 1967 چه‌گوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا طرح‌ریزی شده بود دستگیر شد. برخی باور دارند که سیا ترجیح می‌داد گوارا را برای بازجویی زنده در دست داشته باشد، اما در هر صورت او به‌وسیله ارتش بولیوی در نزدیکی وایه‌گرانده در مدرسه روستای لا ایگه را در سانتا کروز دلاسیه‌را به دستور«بارریه نتوس» دیکتاتور نظامی کشته شد.پس از مرگ چه‌گوارا، او به عنوان یک تئوریسین، متخصص در فنون جنگی، و جنگ‌آور تبدیل به قهرمان جنبش‌های انقلابی سوسیالیستی در سراسر جهان شد.
 
سیمون بولیوار:
 
«سیمون بولیوار»، فرمانده انقلابی و سیاستمدار ونزوئلایی، یکی از چندین رهبر جنبش استقلال‌طلبانه در آمریکای جنوبی بود. بولیوار در 24 جولای 1783 در خانواده‌ای اشرافی در کاراکاس به دنیا آمد. اجدادش از مأموران برجسته و عالی رتبه کشور اسپانیا وابسته به خاندان سلطنتی پادشاهی اسپانیا بودند. خاندان وی در آن زمان از ثروتمندترین خانواده‌های اسپانیایی بوده‌اند.
 
مبارزه جدی استقلال‌طلبانه مردم ونزوئلا برای آزادی در 1810 آغاز گشت و فرماندهی آنرا ژنرال «فرانسیسکو د میراندا» به‌عهده داشت. او از بولیوار دعوت به همکاری و پیوستن به سپاه مبارز آزادیخواه ونزوئلا با درجه سرگردی کرد. بولیوار به این سپاه آزادی‌طلب پیوست. از آوریل سال 1810، کلنل بولیوار به یکی از رهبران عمده جنبش آزادی‌بخش ونزوئلا تبدیل شد. با این حال، در ژوئن سال1821 بود که پس از پیروزی در کارابوبو توانست اسپانیایی‌ها را از خاک ونزوئلا بیرون براند.
 
از آن پس سیمون بولیوار تلاش خود را معطوف آزاد کردن سایر مستعمرات اسپانیا در قاره آمریکای جنوبی کرد. جنگ در پس جنگ بولیوار موفق شد جمهوری بزرگ کلمبیا را متشکل از کشورهای کلمبیا، ونزوئلا و اکوادور آزاد تشکیل دهد. او مبارزات استقلال طلبانه دیگر کشورهای آمریکای لاتین مانند پاناما، بولیوی و پرو را نیز رهبری کرد.
 
بولیوار در 17 دسامبر سال 1830 در نزدیکی شهر سانتامارتا در کلمبیا به علت ابتلا به بیماری سل درگذشت. تندیس او سوار بر اسب پس از مرگش ساخته و در شهر لیما پایتخت پرو برپا شد. هم اکنون تندیس او در بسیاری از شهرهای جهان برپاست. در سال 1385 شهرداری تهران بلواری را در شمال جنت آباد(تهران) به نام سیمون بولیوار نام نهاد.
 
اوا پرون:
 
«اِوا پِرون» معروف به «اویتا» فعال سیاسی و یکی از قدرتمندترین و محبوب ترین زنان کشور آرژانتین بود. او همسر دوم«خوآن پرون» رئیس جمهور آرژانتین و از سال 1946 تا زمان مرگش در سال 1952بانوی اول این کشور بود.
 
اوا پرون در سن 33 سالگی در سال 1952 به دلیل سرطان درگذشت و پیش از مرگش کنگره آرژانتین به وی لقب رسمی «رهبر روحانی ملت» را اعطا کرده بود. زندگی اوا پرون موضوع کتاب‌ها، فیلم‌های سینمایی، نمایش‌ها و تئاترها و سریال‌های بسیاری در سراسر جهان، بویژه در آمریکای لاتین بوده‌است. در سال 2011 اما کتابی که به نام «راهنمای سیاست‌های زشت آمریکای لاتین» منتشر شده، مدعی است که اوا پرون کشورش را به پناهگاهی امن برای نازی‌های بسیاری مبدل کرد که پس از جنگ جهانی دوم و شکست آلمان هیتلری، متواری شده‌بودند.
 
سالوادور آلنده:
 
سالوادور آلنده سیاستمدار مارکسیست و از بنیان‌گذاران حزب سوسیالیست شیلی بود. او از نوامبر 1970 تا سرنگونی و مرگ‌اش در پی کودتای 11 سپتامبر 1973 میلادی، رئیس‌جمهور شیلی بود. از او به عنوان اولین رئیس جمهور مارکسیست که با رأی و دموکراسی به قدرت رسید نام می‌برند.
 
آلنده بیش از چهل سال در صحنه سیاسی شیلی و حزب سوسیالیست شیلی حضور داشت. او پیش از رسیدن به ریاست جمهوری در انتخابات 1970 در مقام‌های سناتور، نماینده و وزیر کابینه فعالیت می‌کرد. وی پزشک بود و مدتی به عنوان وزیر بهداشت خدمت نمود. آلنده سه بار در سال‌های 1952، 1958 و 1964 کاندیدای ریاست جمهوری شده و شکست خورده بود تا این که در 1970 بالاخره در انتخابات برنده شد.
 
پس از رسیدن به ریاست جمهوری، او برنامه سوسیالیستی جنجال‌برانگیزی به نام راهی به سوی سوسیالیسم را پیاده کرد و بسیاری از صنایع را ملّی اعلام کرد. در سال اول حکومت او نرخ رشد اقتصادی به 8/6 درصد و نرخ بیکاری به 3/6 در صد رسید؛ اما در سال دوم، تورم بسیار افزایش یافت، صادرات 24٪ کاهش یافت، واردات 26٪ افزایش یافت، در حالی که نرخ واردات مواد غذایی 126٪ بود. در ماه مه 1973 دادگاه عالی شیلی، دولت را به اتفاق اکثریت آرا به نقض قوانین و جلوگیری از اقدامات قانونی پلیس و تصمیمات نادرست قضایی محکوم نمود.
 
در اوت سال 1973 دیوان عالی کشور از آلنده به دلیل ناتوانی در اجرای قانون زمین شکایت کرد و نمایندگان مجلس نیز اعلام نمود که آلنده بر خلاف قانون اساسی، قوانین مجلس را به اجرا نمی گذارد. طی این قطعنامه اعلام شد که دولت آلنده تلاش در به دست گرفتن کل اختیارات کشور نموده، اصل تفکیک قوا را رعایت نکرده و قانون اساسی را نقض نموده‌است. با این حال آلنده در ماه سپتامبر همان سال تلاش کرد طی لایحه‌ای قانون اساسی را تغییر دهد که دولت او در 11 سپتامبر 1973 و با کودتای نظامی به رهبری ژنرال پینوشه، فرمانده ارتش، سرنگون شد. اسناد فراوانی حاکی از حمایت و پشتیبانی دولت وقت ایالات متحده از این کودتا وجود دارد. طبق اعلام رسمی، آلنده با یک کلاشینکف اهدایی از سوی فیدل کاسترو خودکشی کرده‌است.
 
سزار ساندینو:
 
اوگوستو سزار ساندینو، «سرخ پوست بزرگ مرد» (از 18 مه ‌1895 تا 21 فوریه 1934) در خانواده‌ای مرفه و زمین دار پرورش یافت و مدت‌ها در شرکت‌های آمریکایی کار کرده بود. وی ارتشی به نام «ارتش دفاع از حاکمیت ملی نیکاراگوئه» فراهم ساخت. وی را زاپاتای آمریکای مرکزی نام نهاده‌اند. ساندینو ارتشی شورشی به راه انداخت و تا 1933با عملیات چریکی علیه حضور امریکا مبارزه کرد. این عملیات ساندینو را به سمبل وطن پرستی برای نیکاراگوا و سایر مخالفین مداخلات امریکا تبدیل کرد. ساندینو بلافاصله با پایان دادن به شورش بادولت «ساکاسا» قرارداد متارکه جنگ را امضا کرد. تنش بین گارد ملی وساندینو ادامه یافت و سرانجام در سال 1934 ساندینو توسط افسران گارد ملی به قتل رسید. ساندینو به قهرمان بسیاری ازمردم نیکاراگوا تبدیل شد، ونام او بیش از 40سال پس از قتلش در تلاش‌های انقلابی برای سرنگونی دولت وتغییر بنیادی جامعه نیکاراگوا، توسط ساندنیست‌ها به نشانه انقلاب تبدیل گردید.
 
فرانسیسکو د میراندا:
 
«سباستین فرانسیسکو د میراندا رودیگز»، چهره انقلابی ونزوئلا، 28 مارس 1750 در کاراکاس متولد شد. اگر چه طرح های خود وی برای استقلال مستعمرات آمریکایی اسپانیا شکست خورد، اما از وی به عنوان پیشرو و طلایه دار راهی یاد می شود که بعدتر سیمون بولیوار طی نمود.
 
میراندا زندگی رومانتیک و ماجراجویانه ای داشت. وی که یک ایده آلیست بود، برنامه ای آرمانی را برای آزادسازی و متحد کردن همه مستعمرات آمریکایی اسپانیا طراحی نمود؛ اما ابتکارات نظامی وی به نیابت از آمریکای مستقل، در سال 1812 به پایان رسید. وی در این سال به دشمنانش تحویل داده شد و چهار سال بعد، یعنی در سال 1816، در یک زندان اسپانیایی درگذشت. اما به هر حال، ظرف 14 سال پس از مرگش، اغلب مستعمرات اسپانیایی آمریکا مستقل شدند.



تاريخ : شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, | 15:35 | نویسنده : عليرضا |

 یا مقلب القلوب والابصار

 
ای خدای دگرگون کننده دل‏ها و دیده ها
 
یا مدبر اللیل والنهار
 
ای تدبیر کننده روز و شب
 
یا محول الحول والاحوال
 
ای دگرگون کننده حالی به حال دیگر
 
حول حالنا الی احسن الحال
 
حال ما را به بهترین حال دگرگون کن


تاريخ : شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, | 1:8 | نویسنده : عليرضا |
  • نوراندیشان
  • مکس گراف