در حالی که روز گذشته روزنامه کیهان نوشت که :"تلویزیون ایتالیا به عمد بانوان محجبه ایرانی حاضر در بازی والیبال ایران و ایتالیا را نشان نداده و تنها بانوان بی حجاب را به تصویر کشیده" حالا خبر می رسد که یکی از همین تماشاگران بی حجاب که در هر دو بازی ایران و ایتالیا حضور داشت و اتفاقا تلویزیون ایتالیا چند بار نیز او را نشان داد به شهرتی غیر قابل باور دسته یافته است!
به گزارش پایگاه خبری"تماشاگر" صفحه اجتماعی این تماشاگر زن بازی ایران و ایتالیا که تصاویرش از شبکه سوم سیما نیز پخش شد طی روزهای گذشته حدود یک میلیون بازدید داشته است.
نکته جالب اینکه بسیاری از بازدیدکنندگان این ایرانی مقیم ایتالیا برایش پیام گذاشته اند که او باید بازیگر شود!
توضیح: تصویری که سایت تماشاگر منتشر کرده بازنشری است از سایتهای مختلف و رسمی که البته در شبکه سوم سیما نیز نشان داده شده است.
تارنماي روزنامع اليوم السايع مصر در خبري اعلام کرد: "فوزيه" همسر مصري محمد رضا پهلوي شاه مخلوع ايران به دليل کهولت سن در تاریخ 11 تیرماه 1392 در يکي از شهرهاي اسکندريه اين کشور مُرد.
فوزیه (به عربی: فوزیة بنت الملک فؤاد) (۱۴ آبان ۱۳۰۰ اسکندریه، مصر - 11 تیر 1392، اسکندریه) شاهزادهای مصری بود که نخستین همسر محمد رضا پهلوی بود. او خواهر ملک فاروق پادشاه مصر و حاصل ازدواج او با محمدرضا شاه دختری است به نام شهناز.
شاهدخت فوزیه فؤاد مصر و ایران (به عربی: فوزیة بنت الملک فؤاد) (۱۴ آبان۱۳۰۰ اسکندریه، مصر - 11تیر 92، اسکندریه شاهزادهای مصری و نخستین همسر محمدرضا پهلوی بود.
فوزیه نخستین همسر محمد رضا پهلوی بود. او خواهر ملک فاروق پادشاه مصر و حاصل ازدواج او با محمدرضا شاه دختری است به نام شهناز.
نام او بعدها شیرین است. او در ۱۹۴۹ دگربار ازدواج کرد و پس از انقلاب ۱۹۵۲ مصر دولت این کشور دیگر القاب سلطنتی او را به رسمیت نمیشناسد. او هنوز عموماً برای احترام شاهدخت فوزیه خوانده میشود. او مسن ترین عضو خاندان ساقط شده محمدعلی بود که در مصر زندگی میکرد.
فوزیه شهروند مصر ولی از تبار چرکسی، آلبانیایی و فرانسوی بود. او از دودمان پادشاهی محمدعلی پاشا بود. خاندان محمدعلی از تبار آلبانیایی بودند که در زمان فرمانروایی عثمانیها در مصر به مدارج بالا رسیدند. ازدواج با شاه به فوزیه تابعیت ایرانی بخشید و مجلس شورای ملی او را ایرانی الاصل اعلام کرد.
ازدواج او با محمدرضا به هنگام ولیعهدی او در تاریخ ۱۶ مارس ۱۹۳۹ در قاهره انجام گرفت. پس از برگشت از ماه عسل، مراسم ازدواج در تهران نیز تکرار شد. دو سال بعد محمدرضا جانشین پدرش رضاشاه شد. با آغاز سلطنت محمدرضا، روابط سرد میان این زوج به سرعت رو به تیرگی نهاد. اشرف پهلوی (خواهر دوقلوی شاه) و ارنست پرون (دوست صمیمی شاه) در ایجاد این تیرگی نقشی کلیدی داشتهاند.[۴]
ازدواج فوزیه و شاه ایران به جدایی انجامید. ثبت رسمی طلاق در مصر به سال ۱۹۴۵ و در ایران به سال۱۹۴۸ انجام شد. بعد از آن فوزیه در۲۸ مارس۱۹۴۹ با سرهنگ اسماعیل حسین شیرین بک وزیر دفاع و فرمانده نیروی دریایی سابق مصر و از بستگان خود در قاهره ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای نادیا و حسین بود. با کودتای ضد سلطنتی1952 در مصر، عنوان شاهزادگی از فوزیه گرفته و ثروتش نیز مصادره شد. او پس از ان حاضر به ترک کشورش نشد و به همراه همسرش در اسکندریه زندگی میکرد. فوزیه هیچگاه در مورد دوران ملکه بودنش مصاحبهای نکرد و خاطراتش را منتشر ننمود.
میدانی نیز به نام وی در شهر تهران نامیده شد که پس از جدایی او از محمدرضا به «میدان شهناز» و پس از انقلاب به میدان امام حسین تغییر نام داد.
و بالاخره اینکه ملکه سابق ایران در شامگاه روز 11 تیرماه 1392 در بیمارستانی در شهر اسکندریه مصر دار فانی را وداع گفت.
به گزارش افکارنیوز، این بازیگر دوره موسوم به فیلم فارسی، شامگاه ۱۱ تیر ماه در سن ۸۳ سالگی در منزلش در نوشهر درگذشت و در همین شهر به خاک سپرده خواهد شد.
پری (پروین) غفاری (۱۳۰۹ - ۱۱ تیر ۱۳۹۲) خواننده و بازیگر تلویزیون و سینما پری غفاری از یک خانواده متوسط اهل تفرش و ساکن تهران بود . پدر پری، میرزا حسن غفاری همدانی، از مبارزان مشروطه بود که در واقعه به توپ بستن مجلس توسط کلنل لیاخوف، مجروح شده بود. پری غفاری خاطرات خود که در مورد روابط عاشقانه وی با محمد رضا پهلوی است را پس از انقلاب ۱۳۵۷ در کتابی به نام تا سیاهی دردام شاه منتشر کرد. این کتاب تنها یک بار در سال ۱۳۷۶ منتشر شد. به اعتقاد برخی منتقدان همچون محمد قائد، این کتاب در صورت تجدید چاپ میتوانست پرفروش ترین کتاب تاریخ ایران باشد. لازم به ذکر است که سلطنت طلبان این کتاب را نیز همچون خاطرات حسین فردوست، فریده دیبا، اردشیر زاهدی، شهناز پهلوی و تاجالملوک آیرملو جعلی خواندهاند. پروین غفاری در شامگاه ۱۱ تیر ۱۳۹۲ در سن ۸۳ سالگی در منزل خود در شهر نوشهر درگذشت و در همان شهر مدفون گردید. پری غفاری در فیلمهایی چون موطلایی شهر ما (عباس شباویز) و طوفان در شهر ما (ساموئل خاچیکیان) نقش اصلی را ایفا نمود.سایر فیلمهای وی به این شرح است.
|
در هر مقامی که بودهام اهل افراط، غوغاسالاری و قربانی کردن منافع مردم نبودهام/بخش زیادی از جوانان ما با صدا و سیما قهر کردهاند
به گزارش انتخاب، متن کامل این گفت و گو را در ادامه بخوانید:
مناظر شگفتانگیز غارهای جهان که در سراسر جهان پراکنده هستند. بسیار دیدنی است.
به گزارش فارس، غار، حفرهای است که به طور معمول بر اثر حل شدن سنگها با آب و ذوب شدن یخها ایجاد میشود. بزرگترین و شگفتانگیزترین غارها در سنگهای آهکی به وجود آمدهاند.
بعضی غارها، فقط یک حفره کوچک هستند که فقط یک نفر میتواند وارد آن شود؛ برخی دیگر، گذرگاهها و اتاقکهای تو در تو دارند. پارک ملی غار ماموت در کنتاکی، در آمریکا، طولانیترین غار دنیاست
این زن فرهنگ دوست دختر و پسر را در ایران رواج داد + عکس
لیلی جهان آرا، فرزند عبدالله جهان آرا(تیمسار بازنشسته ارتش)، که به مناسبت ازدواج به حسین علی امیر ارجمند به لیلی امیر ارجمند شهرت یافت، در سال ۱۳۱۷ به دنیا آمد.
لیلی جهان آرا که تحصیلات خود را در سال ۱۳۴۲ با دریافت فوق لیسانس کتابداری از دانشگاه رانگرز نیوجرسی به اتمام رسانید، در دوران قدرت فرح دیبا صمیمی ترین دوست او بود و به این مناسبت به مشاغل متعدد و شامخ دست یافت و آخرین سمت وی عضو هیئت امناء و مدیر عامل کانون پرورش فکر کودکان و نوجوانان بود.
او از اسفند ۱۳۵۳ به عضو شورای آموزش کشور منصوب شد.
لیلی ارجمند و دوستی او با فرح دیبا
او در دوران تحصیلات در فرانسه با فرح آشنا شد. آنها در دانشگاهی ثبت نام کردند که استادان آن دانشگاه از کمونیستهای فرانسه بودند. در آن زمان فرح احتیاج به یک دوست زیبا مثل لیلی داشت.
شخصی که آنقدر در اجتماع دوستانش منزوی بود، احتیاج مبرمی به یک دختر خانم خوشگل و اجتماعی داشت که بتواند به وسیلهی او وارد اجتماع شود. تا اینکه با لیلی جهانآرا روبه رو شد. لیلی جهان آرا قبل از اینکه با فرح رابطه دوستی برقرار کند در دوران تحصیلش در نیوجرسی آمریکا با یک افسر اطلاعاتی کشور مجارستان که در آمریکا مأموریت اطلاعاتی داشت و با مأمورین کا. گ. ب همکاری میکرد رابطه داشت. او با تشویق دوست کمونیست مجارستانیاش برای نفوذ بیشتر بین دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه، رابطهی دوستی با فرح دیبا برقرار کرده بود.
لیلی جهان آرا میدانست که با اعمال نفوذ و راهنمایی دوست کمونیستش میتواند فرح را به طرف اشخاصی که با دربار نزدیک بودند هدایت کند. اما آنها باور نمیکردند که فرح دیبا روزی بتواند حتی با وزیر دربار محمدرضا پهلوی ملاقات کند. نظر مأمور اطلاعاتی کشور کمونیست مجارستان این بود که فرح بتواند به یکی از کارمندان سطح پایین سفارت ایران در فرانسه نزدیک شود. لیلی جهانآرا حداکثر کوشش خود را میکرد و از زیبایی خودش برای رسیدن به هدف استفاده میکرد تا اینکه با اردشیر زاهدی برخورد کردند. فرح توانست خرمراد را سوار شود و بالاخره ملکه ایران شد. لیلی امیر ارجمند از دو طرف استفاده میکرد. هر چه خودش میتوانست اخبار به دست بیاورد که آورده بود و هر چه نمیتوانست از فرح دیبا میگرفت، بعد هم تمام خبرهای جمعآوری شده را به دوست کمونیست مجارستانیاش میداد. این موضوع به وسیلهی ساواک فاش شداما شاه دستور داد که کاری به خانم لیلی جهانآرا نداشته باشیدچرا که دست فرح دیبا هم در کار بود.
لیلی جهانآرا با دوستی و رابطهی مرموز با فرح توانسته بود صاحب قدرت بزرگی در ایران شود. هر کاری دلش میخواست انجام میداد.
فساد اخلاقی
لیلی امیر ارجمند جزء اولین کسانی بود که داشتن دوست دختر و دوست پسر را در ایران باب کرد . او با اینکه یک شوهر رسمی داشت ، ولی دارای دو دوست پسر نیز بود که گاه و بیگاه آنها را به خانه می آورد و آنها را به شوهر خود معرفی می کرد .
با ورود لیلی امیر ارجمند به دربار پهلوی ، شهوت رانی ها و فساد ها به چند برابر سابق می رسد . با ورود او به دربار باب جدیدی از شهوترانی ها نیز برای محمد رضا گشوده می شود . تا پیش از ورود این زن به دربار ، معمولا اکثر شهوترانی های محمد رضا به صورت نسبتا پنهانی انجام می شد، اما پس از ورود امیر ارجمند به دربار ، شهوت رانی های وی در دربار شهره عام و خاص شد.حتی شایعاتی نیز مبنی بر همجس گرایی شخص محمد رضا نیز به گوش می رسید که اینها همه پس از ورود این زن به دربار پهلوی و رواج شیوه های نا متعارف شهوترانی غربی در دربار بود.تا پیش از ورود این زن به دربار ، معمولا اعمال خلاف عفت درباریان به صورت مخفی بود و کمتر به صورت علنی مطرح می شد و کسی به وجود این گونه موارد پی می برد .
منبع : پارسینه
دوازدهمین دختر ناصرالدین شاه بود که نامش را گذاشته بودند «زهرا» و پدرش «تاج السلطنه» صدایش می کرد. دختری که به بانوی شورشی دربار معروف بود و کلیشه های جنسیتی دوران قاجار را زیر سوال می برد.
مهرخانه می نویسد: با وجود مکتوبات اندک تاریخی در مورد زنان، این شاهزاده قاجار با نوشتن خاطرات خود که در آن دوره از تاریخ، اقدامی نادر از سوی زنان محسوب می شد، کندوکاو در مورد زندگی، سرنوشت، افکار و عقاید خود را برای آیندگان آسان تر نموده است. بسیاری از پژوهش هایی که درباره وی صورت گرفته، برگرفته از دست نوشته ها و خاطرات خود اوست که بخشی از آن به صورت نسخه خطی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می شود و در سال 1362 ه.ش توسط دکتر منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان به چاپ رسیده است. این کتاب با اصلاحاتی توسط مسعود عرفانیان به چاپ چهارم رسید.
تولد تاج السلطنه
آنچه از خاطرات تاج السلطنه و پژوهش های صورت گرفته درباره او بر می آید، نشان می دهد که وی در سال 1301 ه.ق/ 1263 ه.ش در حرمسرای شلوغ و فراخ سلطنتی زاده شد. پدرش ناصرالدین شاه، چهارمین پادشاه قاجار و مادرش «توران السلطنه»، دختر عموی ناصرالدین شاه بود.
چنانکه گفته اند وی دوازدهمین دختر ناصرالدین شاه بود که نام اصلی اش «زهرا» و «تاج السلطنه» لقبی بود که پدرش به وی اعطا کرد. او پس از تولد، به رسم دربار از مادرش جدا و در عمارتی جداگانه، توسط دایه و به گفته خودش «دده» نگهداری می شود. تاج السلطنه بعدها در خاطراتش از این رسم بسیار انتقاد می کند و آرزو می کند که ای کاش به جای پرورش در دامان دایه ای بی سواد، در آغوش پر مهر مادر رشد می کرد. با وجود انتقاد شدید وی از این رسم، خود نیز فرزندانش را به دایه می سپارد و همین مسئله بعدها سبب پشیمانی اش می شود.
در هفت سالگی به مکتب می رود و به دلیل تعلق به خاندان پادشاهی از نعمت خواندن و نوشتن که در آن زمان برای زنان مرسوم نبود، برخوردار می شود. اما هنوز کودکی 9 ساله بود که او را به نامزدی «حسن خان شجاع السلطنه» پسر «محمد باقر سردار اکرم» که او نیز نوجوانی بیش نبود درآوردند. علی رغم بی میلی فراوان تاج السلطنه به این ازدواج، چاره ای جز قبول این وصلت نبود.
ازدواج تاج السلطنه
در سن 13 سالگی و یک سال پس از درگذشت پدرش که به دست «میرزا رضای کرمانی» به قتل رسید، توسط برادرش مظفرالدین شاه که به جای پدر به تخت نشسته بود، با اندوه و گریه به خانه بخت روانه شد؛ خانه ای که به اذعان خودش هیچگاه در آن خوشبخت نبود.
به گفته تاج السلطنه، همسر او کودکی لوس و خودخواه بود و حسادت حاسدان و تحریک و تشویق اطرافیان، وی را به مردی بی بند و بار و هوسران تبدیل کرد که شب نشینی و خوشگذرانی با دوستانش را به همصحبتی با همسرش ترجیح می داد. به سبب خوشگذارنی های مکرر «شجاع السلطنه» و عدم حضور وی در منزل، تاج السلطنه بیشتر اوقات خود را به تنهایی و اندوه می گذراند.، اما از سویی تنهایی به وی کمک کرد تا به مطالعه کتاب های مختلف و علوم و فنون جدید متمایل شود و بیشتر وقت خود را صرف یادگیری نماید. خواندن کتاب ها و رمان های فرنگی و آشنایی با علوم و دانش های جدید غرب، او را به سفر به اروپا و دیدن مظاهر تمدن آن دیار، مشتاق کرد.
طلاق تاج السلطنه
عدم همفکری تاج السلطنه با همسرش و نیز تحریک و اختلاف افکنی اطرافیان آنها، سرانجام منجر به جدایی آن دو از هم شد و وجود سه فرزند نیز نتوانست مانع این امر شود. تاج السلطنه در خاطراتش علاقه به یادگیری دانش و سفر به اروپا را علت جدایی خود از همسرش بیان می کند. وی بعدها از این اقدام پشیمان شده و وسوسه اطرافیان و به ویژه آموزش های معلم خود را که سعی در جدا نمودن او از مذهب داشت، مسبب جدایی اش می داند؛ «این متملقین، مذهب و جدیت من در اوامر آسمانی را هم مخالف با خیالات فاسد خود دیدند، خواسته مرا از قید مذهب خلاص کرده، بعد با کمال آسانی از شوهرم هم جدا کنند.»
تاج السلطنه تحت تأثیر معلمان متجدد خود، حجاب را کنار می گذارد، لباس های فرنگی می پوشد و ترک مذهب و شعائر آن می کند. برخی از منابع اشاره می کنند که وی پس از خاتمه دادن به ازدواج ناموفق خود، در روابط آزادانه با مردان افراط می کند.
از زندگی شخصی تاج السلطنه که بگذریم، او از نخستین زنان ایرانی است که به وضعیت ناخوشایند زنان جامعه، بی سوادی، ناآگاهی و ستم روا شده به آنان به سختی انتقاد می کند. وی همچنین حجاب زنان قاجاری را مانع حضور در اجتماع و کسب علم و فضیلت می دانست.
تاج السلطنه و انقلاب مشروطه
تاج السلطنه با وجود اینکه متعلق به خانواده سلطنتی بود، با شروع انقلاب مشروطه، به طرفداری از این انقلاب برمی خیزد و به انجمن هایی که زنان اصلاح طلب و تجددخواه ترتیب داده بودند، می پیوندد و برای دستیابی زنان به آرمان ها و خواسته های خویش تلاش می کند.
وی در سال 1321 ه.ق در جلسات «انجمن اخوت» که در خانه خواهرش «فروغ الدوله» که همسر مردی روشنفکر به نام «ظهیرالدوله» بود، تشکیل می شد، شرکت میکرد. و نیز نخستین تشکل و انجمنی که پس از انقلاب مشروطه به عضویت آن درآمد، انجمن «حریت نسوان» بود که از انجمن های نیمه سری زنان به شمار می آمد.
تاج السلطنه همواره از وضعیت نابسامان زنان روزگار خود، بی سوادی و دوری از دانش، خانه نشینی، ناآگاهی از اوضاع جامعه و مملکت و حقوق نابرابر زن و مرد در ایران شکایت می کرد. همچنین از اوضاع ناخوشایند کشور، سیاست های نادرست، اسراف های شاه و درباریان، سفرهای پر هزینه و بی فایده شاه، خویشاوندپروری، خرابی اوضاع اقتصاد و معیشت مردم گله می کرد.
وی اگرچه پدرش را نیز ملامت می نمود، اما نوک تیز حملاتش متوجه برادرش مظفرالدین شاه بود. تاج السلطنه در مورد حکومت برادرش می نویسد: «هرکس مسخره بود، بیشتر طرف توجه بود. هرکس رذل تر بود، بیشتر مورد التفات بود. تمام امور مملکتی در دست یک مشت اراذل و اوباش هرزه رذل. مال مردم، جان مردم و ناموس مردم تمام در معرض خطر و تلف. تمام اشخاص بزرگ عالی عاقل، خانه نشین، تمام مردم مفسد بیسواد نانجیب، مصدر کارهای عمده بزرگ... تمام مردمان با حس وطن دوستی بین در خانه های خود نشسته، شبانه روز را به حسرت می گذرانیدند. تمام پسرهای خود را حاکم ولایات نموده، خون و مال مردم را به دست این مستبدین خونخوار داده بود. در حقیقت برای این ملت بیچاره، این سلطان یک چاه عمیقی بود که انتها نداشت و تمام پول ایران، سهل است، طلاهای روی کره را اگر در آن می ریختند، پر نمی شد.تاج السلطنه در انتقاد از درباریان تا بدانجا پیش رفت که وی را شورش دربار خوانده اند.
تاج السلطنه در پاسخ به سؤالات «باغه آنوف» که از آزادی خواهان محسوب می شد، در تعریف مشروطه می گوید: «معنى مشروطه عمل کردن به شرایط آزادى و ترقى یک ملتى بدون غرض و خیانت. تکلیف هر ملت ترقى خواهى استرداد حقوق او است. حقوق خود را به چه قسم مى تواند مسترد دارد؟ در موقعى که مملکت مشروطه در تحت یک «رگلمان» صحیحى باشد. ترقى از چه تولید مى شود؟ از قانون. قانون در چه موقعى اجرا مى شود؟ در موقعى که این استبداد برچیده شود. پس از این روى مشروطه بهتر از استبداد است.»
و در همین جا در مورد زنان نیز می گوید: «تکلیف زن های ایرانی، استرداد حقوق خود مانند زن های اروپایی، تربیت اطفال، کمک کردن به مردها مانند زن های اروپایی، پاکی و عفت، وطن دوستی، خدمت به نوع، طرد کردن تنبلی و خانه نشینی، برداشتن نقاب.»
در آرزوی سفر به اروپا
شاهزاده همیشه آرزوی سفر به اروپا و آشنایی با زنان اصلاح طلب آنجا را داشت. وی زمانی که همسر «قوللر آقاسی»(دومین همسرش) بود، با فروش جواهرات خود و با کمک یک زن فرانسوی قصد سفر به اروپا را کرد که با مخالفت سخت خانواده خود و همسرش روبرو شد و ناگزیر از سفر بازماند. اما تاج السلطنه ناامید نشد و سرانجام چند سال بعد توانست به اروپا سفر کند و سال ها به تحصیل دانش و زبان های خارجی، موسیقی و نقاشی مشغول شود. تمدن اروپا و وضعیت زنان آنجا را از نزدیک ببیند و به حال و روز زنان مملکت خود حسرت بخورد.
وی در بازگشت به ایران همچنان در تغییر اوضاع کوشید. تاج السلطنه، سرانجام در اول ذیقعده 1354 ه.ق/ 1314 ه.ش در 53 سالگی درگذشت و بنا به وصیت خود، در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
به گزارش افکارنیوز،البته توجه داشته باشيد كه در اين روزگار، همه حرف خوب مي زنند اما آنچه براي ديگران توصيه، نصيحت و سخنراني مي كنند در عمل ناقص اجرا مي شود. درست مثل روشنفكري ايراني، كه مثل بعضي چيزهاي ديگر در مملكت ما، ناقص متولد شده است؛ مرور رفتار زشتي كه به جهت تكرار تبديل به فرهنگ فردي ما شده است. اما با كنار گذاشتن آنها مي توان دنياي جديدي را براي خود و كائنات ساخت
۱. هيچكس عقل كل نيست
در اين جهان و بين مخلوقات خداوند، از شما بهتر نيز وجود دارد. بعضي از ما تصور مي كنيم خدا فقط ما را با نهايت درايت و تفكر آفريده است. نشانه دانايي؛ اقرار به ناداني و ناتواني در برابر دانش حقيقي كائنات است. در بارگاه حضرت عشق، آنها كه ندانستند، به ناداني خويش اعتراف كردند اما شيطان كه فرشته مغرور خداوند بود به تصور دانايي خويش، جاهلانه عمل كرد.
۲. با يك بار ديدن يك نفر، قضاوت نكنيم
يكي از كارهاي زشتي كه معمولاً ما انجام مي دهيم، قضاوت غير عادلانه درباره افرادي است كه شايد فقط يك بار آنها را ديده باشيم! اين نهايت ظلم در حق شخصي است كه نمي شناسيمش. آن قدر مطمئن قضاوت مي كنيم و به شايعات دامن مي زنيم! هيچ اشكالي ندارد كه در اظهارنظرهايمان درباره سايرين، عجله نكنيم و براي حرمت و آبروي افراد احترام قائل شويم.
۳. كارشناس چند رشته نباشيم
يك اتفاق زشت در كشور ما خود متخصص انگاري خودمان در زمينه هاي مختلف است. راستي چرا در بيست موضوع متعدد، يك نفر ثابت احساس مي كند كه خبره است؟ شايد اين نيز شهامت بخواهد كه وقتي فردي در موضوعي از ما سوالي پرسيد، به او بگوييم كه «نمي دانم، بلد نيستم، نياز به تحقيق و مطالعه دارم».
۴. مصرف زياد، نشان شخصيت هست؟
خارج شدن از جاده اعتدال و ميانه روي در هر زمينه اي زشت است. خود را اسير مارك ها و برندها كردن، بسيار زشت است. بعضي از همسران و مادران ما، آن قدر درگير وسواس تميزي و مرتب بودن مي شوند كه فراموش مي كنند، روح زندگي خانوادگي شان، در حال مرگ است! درست و به اندازه مصرف كردن را جايگزين بيماري خريد مدل هاي جديد كنيد.
۵. هميشه فقط حق با ماست؟
همه حق دارند در مسير احقاق حق خود، تلاش كنند. اما زشتي رفتار برخي از ما اين است كه همواره حق خود مي دانيم كه در هر مجادله اي، تصور كنيم حق با ماست. براي لحظه اي به موضوع فكر كنيد كه چند بار جمله «من اشتباه كردم حق با شماست» را شنيده ايد؟ زشت است كه فردي هميشه حق را براي خويش بداند!
۶. تفريحي، معتاد هيچ چيز نشويم
خيلي از زشتي هاي جهان شوخي شوخي جدي مي شود. تمام سيگاري ها و معتادان هيچ وقت فكر نمي كردند قرار است در مرداب رفتاري گرفتار شوند كه خارج شدن از آن انگيزه مردانه و سليقه زنانه مي خواهد. پس حواس مان به رفقاي نارفيق و تفريحاتي كه مثل از چاله در چاه افتادن است باشد. اين نيز رفتار زشتي است كه عليرغم دانستن مان، اما به دلايل مختلف به هر پديده سرگرم كننده معتاد شويم حتي اگر آن چيز ساعت ها تلويزيون نگاه كردن باشد، كه بي ترديد به ضرر ماست.
۷. فقط منافع خودمان را جدي نگيريم
همه آنها كه زباله اتومبيل خود را در خيابان يا در قلب طبيعت رها مي كنند باور دارند كه منافع شخصي شان مهمتر از منافع جمعي و ملي است. اگر منافع جمعي ما كمي مهمتر از تامين نيازها و خواسته هاي خودمان بود بسياري از كارهاي زشتي كه تاكنون بعضي از ما انجام داده ايم ديگر اجرايي نمي شد، خلاف هاي رانندگي سرعت ها و سبقت ها را به خاطر بياوريد. بسياري از حوادث جاده اي به بهانه و دليل اجابت منافع آني و فردي افراد است.
۸. به بهانه انجام احكام، اخلاق را فراموش نكنيم
با آن همه خداي كوچك و بزرگي كه بيش از ظهور آخرين پيامبر الهي در مكه وجود داشت و سختگيري بزرگان قريش جهت انجام احكام و رفتارهاي خاص مورد نظرشان، چه دليل موجب ايجاد ضرورت بعثت پيامبر اعظم (ص) و نيز پذيرش دين جديد در بين مردم شد؟ حلقه مفقوده بشر در آن زمان و شايد اكنون، مفهوم «اخلاق» است. اخلاق، دليل بعثت و ارسال رسالت جديد بوده و هست. حال آيا مي شود به بهانه اجراي احكام، اخلاق را كنار گذاشت؟
۹. تغيير از ديگران شروع نخواهد شد
با همه اشكالاتي كه اطراف ما وجود دارد اما گروهي فكر مي كنند براي اصلاح امور بايد اتفاقي از بالا رخ دهد. انگار ما خود نمي توانيم مبناي تغيير باشيم. براي برطرف كردن زشتي نبايد به سايرين و تلاش از ما بهتران متكي بود. اين نيز يك رفتار زشت است كه ما گناه همه ضعف ها را به گردن ديگران بيندازيم و نيز جهت تحول، توقع داشته باشيم كه دولت مثلاً افسردگي يا ناآرامي روحي و نداشتن برنامه براي شادي و تفريح پايان هفته ما را تغيير دهد.
۱۰. فرداي طبيعت را فداي هوس امروزمان نكنيم
گاهي برخي از ما فراموش مي كنيم كه طبيعت، امانت و هديه الهي براي همه نسل هاست. اما بعضي افراد باور دارند كه حرمت يك ديگ براساس جوشيدن يا نجوشيدن براي ما تعيين مي شود. كنار دريا، ميان جنگل و حتي در كوچه منتهي به خانه مان، بي توجهي به طبيعت و آلودگي زيست محيطي، نوعي خودكشي و ديگر كشي است.
۱۱. دروغ مصلحتي، با هر منطقي مصلحت نيست
در ادبيات ديني ما بي نمازي، بي حجابي، بي محاسني و خيلي بدي هاي ديگر؛ دشمني با خدا و بدترين گناه، ذكر نشده بلكه دروغ و دروغگويي عنوان شده است. پس به هيچ بهانه اي نمي توان دروغ گفت: دروغ براي هر كسي و به خصوص براي كسي كه خود از زشتي دروغ مي گويد زشت تر است اما كسي كه خود مدعي زشتي دروغ و همچنين گوينده دروغ است در واقع دروغ و دروغگويي را براي ديگران زشت مي داند و نه براي خود. چنين فردي با دروغ ديگر سعي مي كند دروغ ثابت شده خويش را كتمان كند.
۱۲. اخمو و عصباني بودن، نشانه وقار نيست!
يك رفتار زشت كه به جهت تكرار زياد، متاسفانه به عادت و فرهنگ فردي ما تبديل شده؛ خود درگيري مزمن است. هميشه اخمو بودن و با عصبانيت برخورد كردن، ما را از ديگران جدا مي كند. اگر مدير يا بزرگتر يك خانواده هستيد، بد نيست كه شخصيت خود را از عينك ديگران ببينيد. جدي بودن با عصباني بودن متفاوت است. معمولاً آدم هايي كه ايست قلبي يا سكته قلبي مي كنند همان هايي هستند كه با لبخند قهر كرده اند.
۱۳. كمتر حرف درست بزنيم و بيشتر درست عمل كنيم
در روزگاري كه همه حرف خوب مي زنند، خوب عمل كردن بايد بيش از پيش مورد توجه مان باشد. يكي ديگر از رفتارهاي زشت ديگري كه مي توان آن را كنار گذاشت، كمتر حرف زدن و بيشتر عمل كردن است. توفيق حرف هاي معلمان و مربيان تربيتي را بايد در تربيت فرزندان و خانواده ايشان جستجو كرد. نكته ديگر، اظهارنظر نكردن درباره همه موضوعاتي كه «مي دانيم» يا «نمي دانيم» است! اولين گام خردمندي؛ تفكر و سكوت است.
ایلیچ رامیرز سانچز (به اسپانیایی: Ilich Ramírez Sánchez) معروف به کارلوس شُغال (زاده ۱۲ اکتبر ۱۹۴۹ در ونزوئلا) آدمکش و مزدور جنگی و «انقلابی حرفهای» مارکسیست بود.
وی دهها عملیات از جمله گروگانگیری وزیران نفت کشورهای عضو اوپک در اجلاس اوپک در وین، اقدام برای ترور محمدرضا پهلوی و چندین مورد بمبگذاری در مکانهای عمومی در پاریس و لندن، را ترتیب داد. وی هم اکنون در فرانسه در حال گذراندن دوره حبس ابد است.
آغاز زندگی
کارلوس در سال ۱۹۴۹ در ایالت تاچیرا در غرب ونزوئلا به دنیا آمد. پدر وی یک مارکسیست معتقد بود و او را ایلیچ، مانند نام پدریلنین، نامید (دو برادر کوچکترش هم ولادیمیر و لنین نام دارند) وی در نوجوانی به سازمان جوانان حزب کمونیست ملی پیوست. سال ۱۹۶۶ به همراه پدرش در کنفرانس سه قاره (اجلاس افتتاحیه سازمان همبستگی با مردم آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین) در هاوانا شرکت کرد و تابستان آن سال را در اردواگاه ماتانزاس؛ مدرسه آموزش جنگ چریکی در نزدیکی هاوانا، گذراند. عملیاتها
اجلاس وزرای نفت اوپک
شهرت اصلی کارلوس بخاطر حمله به مقر اوپک در سال ۱۳۵۴ خورشیدی (۱۹۷۵ میلادی) است. وی به همراه پنج مرد و یک زن در صبح روز ۳۰ آذر سال ۱۳۵۴ به شکل خدمتکار به محل اجلاس در وین نفوذ کردند. آنها در میان جلسه وزیران نفت وارد سالن اجلاس شدند و ابتدا با اسلحه مقامات را تهدید کردند و سپس در سالن مواد منفجره کار گذاشتند. آنها دیپلماتها را به سه دسته دوست، بیطرف و دشمن تقسیم کردند که دوستان شامل الجزایر، عراق و لیبی و دشمنان شامل ایران، عربستان، امارات متحده عربی و قطر بودند. مقامات پس از چند ساعات مذاکره بیحاصل به خواسته گروگانگیران تن دادند و آنها همراه با گروگانهایشان با اتوبوس به سمت فرودگاه و سپس با هواپیما به سمت الجزایر حرکت کردند. مهمترین این گروگانها دکتر جمشید آموزگار، مذاکرهکننده ارشد نفتی ایران، بهمراه احمد زکی یمانی
گفته میشود آنها قصد داشتند آموزگار و یمانی را بکشند اما پس از اینکه به آنان اطمینان داده شد در صورت انجام این کار همه گروگانگیران کشته خواهند شد، با دریافت پانزده میلیون پوند باج همه گروگانها را آزاد کردند و خودشان هم گریختند.
سایر عملیاتها در اروپا
وی در سال ۱۳۵۲ سعی کرد «ژوزف ادوارد سیف» رئیس شرکت مارکس اند اسپنسر را بکشد اما موفق نشد. وی همچنین بعد از دستگیری دو همرزمش در فرانسه که یکی از آنها ماگدالنا کو دوست دخترش بود، دست به اقداماتی زد که مقامات فرانسه از آنها به عنوان یک جنگ خصوصی یاد میکنند و در واقع مجموعهای از حملات تروریستی در شهرهای مختلف فرانسه بود؛ از جمله این حملات که در سالها ۱۹۸۲ و ۸۳ انجام شد انفجار دو قطار در فرانسه و چند مورد بمبگذاری، از جمله مقابل دفتر سه روزنامه و دفتر مرکزی رادیو فرانسه، و حملات نارنجکی در اماکن عمومی فرانسه را میتوان نام برد.
ترور نافرجام محمدرضا پهلوی
محمدرضا پهلوی، شاه سابق ایران، در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۵۸ وارد مکزیک شد. یک هفته بعد صادق خلخالی اعلام کرد: من حکم اعدام شاه را صادر کردهام و به فداییان اسلام گفتهام که شاه را در هر کجا که باشد به سزای عمل خود برسانند و انتقام ملت ایران را از این خائن و مفسد فی الارض بگیرند.
وی در چهارم تیر ماه اعلام کرد که «کارلوس تروریست مرموز بینالمللی در هماهنگ کردن عملیات مربوط به اعدام شاه سابق ایران شرکت دارد و عناصر ساندنیست و رزمندگان ناسیونالیست امریکای لاتین نیز در این عملیات شرکت دارند و برای انجام این عملیات ۱۴۰ هزار دلار جایزه تعیین شدهاست.»
دو روز بعد از این مصاحبه چند بالگرد به اقامتگاه محمدرضا پهلوی حمله کردند و آن را از فاصله چند متری زیر رگبار گلوله گرفتند. محافظان پس از چند لحظه رو به بالگردها آتش گشودند و آنها را فراری دادند. در این حادثه به کسی آسیب نرسید.
دستگیری
کارلوس شغال سالها در لیست بزرگترین فراریان تحت تعقیب در جهان قرار داشت. وی در ۱۹۹۳ در کشور آفریقایی سودان قربانی معامله ی سران آن کشور شد و درحالی که برای عمل جراحی در بیهوشی کامل به سر می برد، از روی تخت اتاق عمل بیمارستان ربوده شد و با غل و زنجیر بسته و با هواپیما به فرانسه منتقل شد. دادگاه محاکمه او یکی از جنجالیترین دادگاههای اواخر قرن بیستم بود. دادگاه او در سکوت کامل رسانههای خبری فرانسه برگزار شد. او دادگاه خود را «مزخرف و چرند» خواند و گفت مقامات فرانسه حق ندارند از او بازجویی و او را محاکمه کنند زیرا او را به صورت غیرقانونی در سودان دستگیر و به فرانسه منتقل کردهاند. او مدعی شد: «آنها مرا به گروگان گرفتند»
هنگامی که در دادگاه پاریس محاکمه میشد مشت خود را به علامت وحدت گره کرد و به سوی تماشاگران حاضر در دادگاه بازگشت... کارلوس در آخرین دفاع خود گفت:
من یک انقلابی هستم و تا پایان عمر خود یک انقلابی خواهم ماند. و هر مبارزهای که کردم برای خودم نبود بلکه برای نجات مردم تحت ستم و علیه زورگویان و استثمارگران و به منظور تضعیف آنها بودهاست... مبارزهی من یک مبارز سیاسی بوده مبارزهای که با هدف خدمت به محرومان صورت میگرفت. بنابراین یک زندانی سیاسی هستم و برای عقیدهام محاکمه میشوم... من عاشق انقلاب برای تأمین سعادت مردم هستم. من عاشق تأمین عدالت برای مردم تحت ستم هستم و برای عقیدهام محاکمه میشوم.
کارلوس هنگام خروج از دادگاه شعار زنده باد انقلاب سر داد و گفت:
با قرار دادن جسم من در زندان فکر مرا نمیتوانند در بند بکشند...
کارلوس در این دادگاه به جرم قتل دو پلیس و یک شهروند عادی در سال ۱۹۷۵ به حبس ابد محکوم شد. وی بار دیگر در سال ۲۰۱۱ برای عملیاتهای زنجیرهای خود در سالهای ۸۲ و ۸۳ خود در فرانسه محاکمه شد و این بار هم به اتهام قتل ۱۱ نفر و مجروح کردن بیش از ۱۵۰ نفر به حبس ابد محکوم شد. دادگاه کارلوس چند ماه پس از سرنگونی معمر قذافی و قتل وی در لیبی برگزار میشد. کارلوس در جریان سخنرانی ۵ ساعته خود در دادگاه متنی را قرائت کرد که مدعی بود «وصیتنامه» قذافی است و او را بزرگترین انقلابی دنیا توصیف کرد. وی سخنان خود را با شعار «زندهباد انقلاب، الله اکبر» تمام کرد که توسط حدود ۱۵ نفر از هوادارانش در سالن دادگاه تکرار شد.[۸]
کارلوس طی یک مصاحبه در زندان، گروههای تروریستی عامل حوادث لندن را محکوم و آنان را به دلیل اعمال خشونت علیه مردم عادی جامعه سرزنش کرد. وی در مورد سازمان القاعده گفت: «آنها حرفهای نیستند و درست برنامهریزی و سازماندهی نشدهاند. آنها حتی بلد نیستند به درستی مواد منفجره بسازند.»[۹]
کارلوس هوادارانی نیز دارد؛ در سال ۱۳۸۸ هوگو چاوز رئیسجمهور ونزوئلا در یک سخنرانی در جمع سیاستمداران سوسیالیست سراسر جهان وی را یک مبارز انقلابی دانست[۱۰] و او را «وارث برحق مقدسترین نبردها ... نبرد در راه خلق و عدالت اجتماعی» توصیف کرد.
لینا مدینا (به اسپانیایی: Lina Medina) (زادهٔ ۲۷ دسامبر ۱۹۳۳ در تیکراپو، منطقهٔ اوانکاولیکا، پرو) جوانترین مادر جهان در تاریخ پزشکی است که در سال ۱۹۳۹ در حالی که ۵ سال و هفت ماه و ۲۱ روز سن داشت پسری را به نام «خراردو» به دنیا آورد.[۱] مدینا در سن ۳ سالگی عادت ماهیانه داشتهاست.[۲] مدینا و پسرش همچون برادر و خواهر در کنار یکدیگر بزرگ شدند.[۳] لینا متولد شده در پرو در ۱۹۳۳ میلادی است. به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز، لینا به دلیل بزرگ شدن شکمش که در حال افزایش بود به بیمارستان محلی برده شد. پزشکان در ابتدا احتمال یک ورم و یا یک توده شکمی را مطرح کردند و در ادامه، پس از یک سری آزمایش، پزشکان تأیید کردند که او هفتماهه حامله است. یک ماه بعد پس از هشت ماه بارداری، لینا فرزند پسری به دنیا آورد که او را خراردو نام نهادند. به دلیل کوچک بودن لگن لینا زایمان به روش سزاربن انجام شد و نوزاد در هنگام تولد ۲۷۰۰ گرم وزن داشت.
لینا مدینا اولین آبستن زودرس در سن ۵ سالگی بود که مورد بررسی قرار گرفت و با توجه به مطالعات انجامشده و تاریخچهٔ عنوانشده از طرف والدینش، او یک عادت ماهیانه بسیار زودرس و پیشرفته در سن ۸ ماهگی داشته است، پستانهای ملینا در سن چهار سالگی رشد کرده بود و در سن ۵ سالگی رشد استخوانیاش کامل گشته بود. علت بلوغ زودرس در لینا مدینا ناشناخته باقی ماند.
پسر او خراردو در اوایل فکر میکرد که لینا خواهر او است اما نهایتاً خراردو در سن ۱۰ سالگی فهمید لینا مادرش میباشد. در سال ۱۹۷۲ میلادی، لینا ازدواج کرد و ۳۳ سال پس از تولد اولین فرزندش صاحب دومین پسر خود شد. فرزند اول او یعنی خراردو، هفت سال پس از تولد برادرش یعنی در سن ۴۰ سالگی، به خاطر بیماری مغز استخوان (bone marrow disease) درگذشت. لینا که در سن ۴ سالگی مورد خشونت جنسی قرار گرفت کمسنترین زن باردار جهان بود، و اکنون ۷۹ سال سن دارد. او اکنون با شوهرش در شیکاگو زندگی میکند.
به نظر من که شیطان و بازیگوش هستند، مدام باید با قاشق دنبالشان کنی که ته ظرف جا خوش نکنند.
با همهی اینها همیشه بودهاند، از زمان پارچهای بلور و قدیمی مادربزرگها تا لیوانهای دسته بلند امروزی، همیشه شربت خاکشیر یار روزهای گرم تابستان ما ایرانیها بوده است.
به گزارش اکوفارس به نقل از ایسنا، منطقهی کرمانشاه، از بیرون که بیایی و یک ذره گونههایت از گرما سرخ باشد از دهان همه میشنوی شربت خاکشیر بخور، این شربت دوای قدیم گرمازدگی است.
دانههای ریز ریز و قهوهای خاکشیر هیچوقت جایشان را به قرص و شربتهای مختلف داروخانهها نمیدهند و هیچ وقت هیچ دارویی به اندازه یک شربت خاکشیر خنک و پرملات نمیتواند جلوی گرمازدگی آدمها را بگیرد.
بعضیها هم با آبلیمو و گلاب درستش میکنند، یک پارچ بزرگ، تا نیمه آب و بعد چند قاشق آب لیمو و بعد دانههای خاکشیر و چند قطره گلاب هم بزنی تنگش و قطعههای یخ را هم در شربتت شناور کنی و بعد نوش جان.
قدیمیها همیشه یک چیزهایی میدانستند که توصیه میکردند و این توصیهها آنقدر تجربه شد تا امروز به دست ما رسید و حالا تابستان که میشود همه ما سراغ مغازههای عطاری میرویم و چند سیر خاکشیر برای روزهای گرما ذخیره میکنیم.
به جز اثر ضد گرما و خنککنندگی چند جا خواندم که خواص دیگری هم دارد، تببر است و کهیر و التهابات پوستی را بهتر میکند، میگویند برای اسهال و دفع سنگ کلیه و برطرف کردن جوشهای صورت هم خوب است، حتی شنیدهام زخم و جراحتها را هم خوب میکند و خیلی چیزهای دیگر که ممکن است ما ندانیم و خدا در همین دانههای کوچک که با چشم به سختی دیده میشوند جاسازی کرده است.
این دانهها تخم گیاه یکساله خاکشیر است، دانههایی ریز که کمی به درازی میزنند قهوهای هستند یا قرمز تیره.
از بحث قدیمیها و تجربه و داروی گیاهی و عطاری که خارج شویم و سراغ علم روز و یک کارشناس تغذیه برویم تایید میکند خاکشیر برای پیشگیری از گرمازدگی خوب است.
به گزارش ایسنا، «فرزاد بابایی» کارشناس تغذیه با اشاره به اینکه در دمای بالا متابولیسم بدن افزایش مییابد و از دست دادن آب از طریق عرق بیشتر میشود، به ایسنا گفت: از دست دادن آب مقداری از الکترولیتهای بدن را نیز خارج میکند که مصرف خاکشیر به علت داشتن پتاسیم میتواند تا حدودی کمبود الکترولیت را جبران کند.
وی خاکشیر و تخم شربت را از دانههای دارویی عنوان کرد که برای مقابله با گرما و پیشگیری از گرمازدگی سودمند هستند.
به گفتهی این کارشناس تغذیه، بر اساس طب قدیم طبیعت خاکشیر خنک است و به علاوه احتمالاً سبب افزایش جذب آب از طریق دستگاه گوارش میشود.
این کارشناس تغذیه یادآورشد: خاکشیر اغلب به صورت شربت مصرف میشود اما بهتر است از زیاد شیرین کردن این شربت خودداری شود چون ممکن است به افزایش غلظت خون منجر شود.
و فکر میکنم حالا که یک کارشناس علم روز هم خواص ضد گرمایی خاکشیر را تایید کرد با خیال راحت میتوان این شربت تابستانی را تهیه کرد و با خوردن این دانههای ریز قهوهای به جنگ گرما رفت.
فرانسوی: Jean-Paul Charles Aymard Sartre)(۲۱ ژوئن۱۹۰۵ - ۱۵ آوریل۱۹۸۰) فیلسوف، اگزیستانسیالیست، رماننویس، نمایشنامهنویس و منتقدفرانسوی بود.
ژان-پل سارْتْرْ (به
زندگی
فعالیتهای ادبی بطور کلی دو دوره در زندگی حرفهای سارتر وجود داشت. اولین دورهٔ زندگی حرفهای او دورهٔ پس از نوشتن اثر معروفاش، هستی و نیستی، بودو نوشتن رمان تهوع. سارتر به آزادی بنیادی انسان اعتقاد داشت و باور داشت که «انسان محکوم به آزادی است. » در دومین دورهٔ حرفهٔ زندگیاش، سارتر بهعنوان روشنفکری فعال از نظر سیاسی شناخته میشد. سارتر از طرفداران کمونیسم بود، هرچند که هرگز بهطور رسمی به عضویت درنیامد. وی بیشتر عمر خویش را صرف مطابقت دادن ایدههای اگزیستانسیالیستیاش کرد. سارتر معتقد بود که انسان باید خود سرنوشتاش را تعیین کند. وی همچنین، مطابق با اصول کمونیسم، باور داشت که نیروهای اقتصادی-اجتماعی جامعه که از کنترل انسان خارج هستند، نقشی حیاتی در تعیین مسیر زندگی اشخاص دارند. در سال ۱۹۶۴ جایزه ادبیات نوبل به سارتر تعلق گرفت، ولی او از پذیرفتن این جایزه سر باز زد. مرگ سارتر از سال ۱۹۷۳ به بعد تقریباً تمامی قدرت بینایی خود را از دست داده بود و دیگر قادر به نوشتن نبود، با این همه او سعی میکرد با انجام مصاحبهها، دیدارها و حضور در مراسم کماکان چهرهای فعال و اجتماعی از خود نشان دهد. برای نمونه ملاقات او با «آندریاس بادر» زندانی سیاسی و عضو «فراکسیون ارتش سرخ» (RAF) در زندان اشتوتگارت (آلمان) توجه همگان را برانگیخت. ۱۹۷۹ در یک کنفرانس مطبوعاتی جنجالی به حمایت از آوارگان جنگ ویتنام (Boat people) پرداخت. در جایی دیگر از مبارزه مردم ایران علیه شاه و آزادی زندانیان سیاسی و همچنین مبارزه مردم شیلی علیه دیکتاتوری پینوشه طرفداری نمود. در سال ۱۹۸۰ روزنامه «نوول ابزرواتور» اقدام به انتشار گفتگوی سارتر با «» - فیلسوف و نویسنده - نمود که شگفتی همگان از جمله دوبوار را بهمراه داشت. سارتر در این مصاحبه به بحث در مورد نکاتی همچون «روابط میان فردی و شرایط اجتماعی» پرداخت. این گفتگو تا حدی نشانگر تطابق نظریات سارتر و لویس بود. ژان-پل سارتر در روز ۱۵ آوریل ۱۹۸۰ در سن ۷۵ سالگی در بیمارستان بروسه پاریس در پی ادم ریوی از دنیا رفت. او حتی تا پایان عمر یک چهره سرشناس جهانی باقیماند؛ خبر درگذشت او به سرعت در سراسر جهان پخش شد و حدود ۵۰هزار نفر در پاریس در مراسم خاکسپاریش شرکت کردند، در حالی که بیش از ده سال از افول سارتر در فرانسه گذشته بود. این مراسم پرجمعیت ترین تشییع جنازه یک فیلسوف در قرن بیستم بود؛ از این نظر میتوان او را به ولتر - فیلسوف بزرگ عصر روشنگری فرانسه - تشبیه نمود. خاکستر او در گورستانی در حوالی محل زندگی دوران پیری اش در محلهای از پاریس به خاک سپرده شد، جایی که ۶ سال بعد همسفر زندگی اش سیمون دوبووار به همراهش آرمید. ۳ سال پس از مرگ سارتر، سیمون دوبووار کتابی با نام در مورد مرگ وی منتشر کرد. یک هفته بعد از مرگ سارتر روی جلد هفته نامه که سارتر به آن علاقه داشت و واپسین گفتگوهایش هم در آن منتشر شده بود، بر زمینهٔ سرمهای تیره تصویر درشتی از چهرهٔ سال خوردهٔ سارتر چاپ شد، و زیر آن با حروف سفید واپسین عبارت کتاب واژهها آمد: ((تمامی یک انسان، از تمامی انسانها ساخته شده و برابر کل آنها ارزش دارد، و ارزش هر یک از آن با او برابر است.))
سارتر روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد. پدرش ژان باپتیست سارتر (۱۸۴۷-۱۹۰۶) افسر نیروی دریایی فرانسه بود و مادرش آنه ماری (۱۸۸۲-۱۹۶۹) دخترعموی دکتر آلبرت شوایتزر معروف، برندهٔ جایزه صلح نوبل است. پانزده ماهه بود که پدرش به علت تب زرد از دنیا رفت. پس از آن مادرش به نزد والدینش بازگشت.
پدربزرگش چارلز شوایتزر یکی از عموهای آلبرت شوایتزر در مدرسه به آموزش زبان آلمانی اشتغال داشت. ژان در خانه زیر نظر او و چند معلم خصوصی دیگر تربیت شد و در خردسالی خواندن و نوشتن (فرانسه و آلمانی) را فراگرفت. در کودکی چشم راستش دچار آب مروارید شد، به تدریج انحراف به خارج پیدا کرد و قدرت بیناییش را از دست داد.
تا ده سالگی بیشتر خانه نشین بود ارتباط بسیار کمی با مردم داشت. همانگونه که خود در کتاب "کلمات" دوران کودکیش را بیان میکند، کودکی تیزهوش اما گوشه گیر بود و سالهای کودکی را بیش از هرجا میان انبوه کتابها به خواندن آثار مهم ادبی و تاریخی گذراندهاست. پس از آن به مدرسه لیس هنری هشتم رفت. دوازده سال بود که مادرش دوباره ازدواج کرد و با همسر جدیدش که یکی از دوستان قدیمی پدر ژان بود به شهر «لا روشل» نقل مکان نمود. این اقدام موجب نفرت سارتر از مادرش شد. تا ۱۵ سالگی برای تحصیل به مدرسه یی در لا روشل رفت اما تحمل شرایط مدرسه و رفتارهای خشونت آمیز دانش آموزان دیگر برای او بسیار دشوار بود.
ژان در سال ۱۹۲۰ به یک مدرسه شبانه روزی در پاریس فرستاده شد. در آنجا با یکی از همکلاسیهایش به نام «ٔپل نیزان» آشنا شد که این آشنایی به یک رفاقت درازمدت انجامید. نیزان در معرفی ادبیات معاصر به سارتر نقش بسزایی داشت.
در سال ۱۹۲۲ موفق به گرفتن دیپلم شد، پس از آن تصمیم گرفت به همراه «نیزان» در «دانشسرای عالی پاریس» در رشتهٔ آموزگاری ادامه تحصیل دهد. ۱۹۲۴ در امتحان ورودی از ۳۵ نفر قبول شده نهایی، رتبه هفتم را به دست میآورد. به همراه نیزان دست به انتشار مجلهای در دانشسرا میزند.
چهار سال بعد در امتحانات نهایی رشته فلسفه مردود میشود. دلیل رد شدن نیز عقیده سارتر در مورد فلسفه بود. او عقیده داشت «فلسفه فهمیدنی است، نه حفظ کردنی». سال بعد (۱۹۲۹) در امتحانات نهایی جایگاه نخست نصیب سارتر میشود و «سیمون دوبووار» و «ژان هیپولیت» و «پل نیزان» مقامهای بعدی را کسب میکنند.
سیمون دوبووار، فیلسوف، نویسنده و فمینیست فرانسوی همراه و همدم مادامالعمر او بود. آشنایی این دو به سال ۱۹۲۹ و زمان آمادگی دوبووار برای امتحانات فلسفه در سوربن بازمی گردد. سیمون دوبووار دختر ناز پروردهای که تحت سلطه قرار دادهای مذهب کاتولیک بود بعد از آشنایی با سارتر شدیداً و عمیقاً به او دلبسته میشود و تا آخر عمر با او همراه میماند هر چند که این رابطه در سالهای پایانی عمر سارتر تا حدودی ضعیف میشود.
پس از اتمام تحصیلات در دبیرستانهای "لوهاور" و "لیون" به تدریس فلسفه پرداخت. پس از مدتی تصمیم گرفت که برای کامل شدن تحقیقاتش در زمینه فلسفه راهی آلمان شود. با استفاده از یک بورس تحصیلی به آلمان رفت و در برلین به ادامهٔ تحصیل پرداخت. در اینجا بود که آشنایی عمیقتری با آثار فیلسوفان بزرگی همچون مارتین هایدگر (فلسفه اصالت وجود یا اگزیستانسیالیسم) و ادموند هسرل (فلسفه پدیدار شناسی) پیدا کرد. اما پس از چندی تاب تحمل حکومت نازی را نیاورد، به پاریس برگشت و کار تدریس فلسفه را دنبال نمود.
سارتر از کودکی در پی کسب شهرت بود. به همین دلیل به نویسندگی روی آورد. با این همه مدتهای مدیدی نوشتههایش یکی پس از دیگری از سوی ناشران بازگشت داده میشدند و او بدینخاطر نتوانست به آرزوی دیرینهاش جامه عمل بپوشاند. اما در ۱۹۳۸ و با نگارش نخستین رمان فلسفیاش با نام «تهوع» به شهرتی فراگیر دست یافت. در این رمان تکان دهنده دلهره وجود و بیهودگی ذاتی هستی، با جسارتی بی سابقه ترسیم شدهاست. پس از آن، نگارش مجموعهای از داستانها با نام «دیوار» (۱۹۳۹) را آغاز کرد که به دلیل شروع جنگ دوم جهانی ناتمام ماند.
کمیته اطلاعرسانی و تبلیغات ستاد انتخابات استان سمنان نتایج تفکیکی آرای نامزدهای ریاست جمهوری را در شهرهای آرادان و سرخه اعلام کرد.
به گزارش نامه، آرادان، زادگاه محمود احمدی نژاد و سرخه، زادگاه حسن روحانی است. هر دو شهر در استان سمنان قرار دارند.
بنا به گزارش خبرآنلاین، کل آرای اخذ شده در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری در استان سمنان 361 هزار و 207 رای بوده است که حسن روحانی 157 هزار و 133 رای را به خود اختصاص داد.
آرادان
در آرادان ۹هزار و ۵۹۸ رای صحیح اخذ شده است.
آرای تفکیکی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری در آرادان به شرح زیر است:
حسن روحانی: 4 هزار و 20 رأی
محمدباقر قالیباف: 2 هزار و 91 رأی
سعید جلیلی: یک هزار و 755 رأی
علی اکبر ولایتی: 443 رأی
محسن رضایی: 374 رأی
سیدمحمد غرضی: 178 رأی
سرخه
در سرخه 12 هزار و 366 رأی صحیح اخذ شده است.
آرای تفکیکی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری در سرخه به شرح زیر است:
حسن روحانی: 8 هزار و 639 رأی
محمدباقر قالیباف: یک هزار و 444 رأی
سعید جلیلی: یک هزار و 286 رأی
علی اکبر ولایتی: 409 رأی
محسن رضایی: 240 رأی
سیدمحمد غرضی: 91 رأی
با این وجود اگر بدانید ازدواج مستـلـزم چه مواردی بـوده و هـمـچنین انتظارات شخصی خودتان رانیز معین نمایید، میتوانـیـد بـه راحـتــی به ترس از ازدواج غلبه كرده و با درك كامل تصمیم بگیرید كـه چه زمانی ازدواج کنید.
مراحل:
1- ابتدا باید برای خودتان معین كنید كه دقیقاً از چه چیز میترسید: بیشتر افراد از خود ازدواج نمیترسند، بلكه از حواشی و احتمال وجود شكست در آن وحشت دارند. احساس میكنید كه چه تغییری ممكن است ایجاد شود؟ بدترین تصویر ذهنی كه شما را در مقابل ازدواج كردن خلع سلاح میكند، در ذهن خود مجسم كنید. 2- ترسهایتان را مخاطب قرار دهید: اگر والدینتان ازدواج ناموفقی را تجربه كرده اند و تنها به این دلیل كه آنها زندگی خوبی با هم نداشتند، شما نمیتوانید نتیجه بگیرید كه در زندگی مشتركتان موفق نمیشوید. اگر احساس میكنید كه ممكن است در نهایت كارتان به جدایی ختم شود، لیستی از مواردی را كه میتوانید انجام دهید تا نتیجه موفقیت آمیز گردد بر روی یك برگ كاغذ یادداشت نمایید. تمام صحنههایی كه باعث ایجاد ترس در شما میشود را مجسم كنید و سپس به این مطلب فكر كنید كه برای بهبود اوضاع چه قدمی میتوانید بردارید. 3- مشورت بخواهید: از هر كسی كه در زندگی مشترك خود موفق است بخواهید تا اسرار موفقیتش را با شما نیز در میان بگذارد. معمولاً آنها در حرفهایشان به این نكته هم اشاره میكنند: "همیشه سعی میكنیم از رفتار بد كوچك یكدیگر چشم پوشی كنیم" ، اما توجه داشته باشید كه نیازهایتان را پیش از هر چیز باید با شریك زندگیتان در میان بگذارید. از این طریق هم شریكتان متوجه نیازهای شما میشود و هم میتوانید در رابطه خود به موفقیت دست پیدا كنید.
شاید مطرح كردن این سۆالات قدری مشكل باشد، اما این امر چیزی از اهمیت قضیه را كم نمیكند، و شما موظفید كه آنها را با كسی كه قصد دارید تا آخر عمر با او زندگی كنید در میان بگذارید. اگر در حال حاظر حلقه ازدواج را به دست كرده اید، دیگر نیازی نیست كه شرایط را برای خودتان سخت تر كنید. در این شرایط باید مواقع بروز درگیری را پیش بینی كرده و از بروز آن جلوگیری کنید. اگر شما رابطه سالمی داشته باشید مرحله پرسش و پاسخ شما را بیش از پیش به یكدیگر نزدیك میسازد. نكات سه دلیل عمده طلاق را پول، روابط جنسی و فرزندان تشكیل میدهند. پیش از مواجهه با این مشكلات ببینید كه آیا به اندازه كافی پیرامون این مطالب با فرد مقابل مشتركاتی دارید یا خیر. اگر بتوانید بر سر این مسائل با شریك زندگی خود به توافق برسید آن وقت حل مشكلات بعدی چندان دشوار نخواهد بود. این امر یكی از ملزومات هر رابطه سالمی است و هر دو طرف میتوانند چیزهای بسیار زیادی را از آن یاد بگیرند. تا آنجایی كه میتوانید به حرفهای طرف مقابل به دقت گوش دهید و دیدگاههای شخصی آنها را نیز منظور كنید، همچنین در نهایت ادب و احترام نقطه نظرهای شخصی خودتان را نیز به او انتقال دهید. دقت داشته باشید كه تمام ازدواجها موفق نیستند. نمی توان اظهار كرد كه انتخاب تمام افراد صحیح است، اما به هر حال باز هم باید انتخاب كرد. این امر به شما كمك میكند كه ارزشهای موجود در رابطه را بهتر دریافت كنید و ترسهای خارجی را به كمترین میزان خود كاهش دهید. توجه اگر به هیچ وجه قادر به غلبه بر ترس خود نسبت به ازدواج نیستید، باید این موضوع را با فرد مقابل در میان بگذارید. با این كار ممكن است خودتان را در معرض بر هم خوردن رابطه قرار دهید، اما اگر همین حالا رابطه شما بهم بخورد، خیلی بهتر از این است كه رابطهتان بعدها كه ازدواج كردید به هم بخورد... هر كاری كه میكنید، هیچ گاه زمانیكه احساس میكنید از روی اجبار به سمت ازدواج سوق داده شده اید و یا خودتان نمیخواهید این كار را انجام دهید، وارد زندگی مشترك نشوید. این امر صرفاً باعث ایجاد بدبختی برای هر دوی شما میشود.
آیا میدانید ...!!!؟؟؟
آیا میدانید : در یک سانتی متری پوست شما ۱۲ متر عصب و ۴ متر رگ و مویرگ است.
آیا میدانید : بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب است.
آیا میدانید : بهترین روغن، روغن حیوانی است. روغن کنجد و زیتون هم بهترین روغن گیاهیست .
آیا میدانید : مغز انسان تنها ۲ درصد از وزن انسان را تشکیل می دهد ولی ۲۵ درصد اکسیژن دریافتی بدن را به تنهایی مصرف می کند.
آیا میدانید : بهترین نان ، نانهای سبوس دار است مثل نان سنگک .
آیا میدانید : شدیدترین نعره ها متعلق به وال ها است که برابر با صدای موتور جت است.
آیا میدانید : گربه ها معمولا ۶۶٪ از عمر خود را صرف خواب میکنند .
آیا میدانید : توپ گلف به طور متوسط دارای ۳۳۶ فرورفتگی است …
آیا میدانید : “آب گرم” سریعتر از “آب سرد” یخ میزند .
آیا میدانید : آمازون نیمی از اکسیژن جهان را تولید میکند .
آیا میدانید : وزن زمین ۶٫۵۸۸٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ تن است .
آیا میدانید : موش دو پای آفریقایی از میدان دید ۳۶۰ درجه برخوردار است.
آیا میدانید : سمورهای دریایی هنگام خوابیدن دستهای هم را می گیرند تا همدیگر را گم نکنند!
آیا میدانید : بطور متوسط از هر ۵ نفر بالای ١٠٠ سال، ۴ نفر زن هستند ١ نفر مرد .
آیا میدانید : پنیر پفک اغلب پنیر تلخ (پنیر فاسد) و گندیده تاریخ مصرف گذشته می باشد.
آیا میدانید : بهترین غذا آبگوشت با گوشت گوسفند است .
آیا میدانید : هر گربه دارای ۳۲ ماهیچه در هر گوش است .
آیا میدانید : هاوایی در اصل جزایر “ساندویچ” نامیده می شد .
آیا میدانید : چشم انسان معادل یک دوربین ۱۳۵ مگا پیکسل عمل می کند !
آیا میدانید : قوه چشایی پروانه در پاهای آن تعبیه شده است !
آیا میدانید : اثر لب و زبان هر کس همانند اثر انگشت آن منحصر به فرد است.
آیا میدانید : رشد کودک در بهار بیشتر است. آیا میدانید : ۹۰% سم مار از پروتئین تشکیل شده است !
آیا میدانید : ۸ دقیقه و ۱۷ ثانیه طول می کشد تا نور خورشید به زمین برسد. آیا میدانید : ظروف پلاستیکی تقریباً ۵۰۰۰۰سال در برابر تجزیه مقاومند.
آیا میدانید : کرم های ابریشم در ۵۶ روز ۸۶ برابر خود غذا می خورند.
آیا میدانید : تنها قسمتی از بدن که خون ندارد قرنیه چشم است.
آیا میدانید : دلفین ها همانند گرگ ها هنگان خواب چشم هایشان را باز می گذارند.
آیا میدانید : با نگاه کردن به گوش حیوانات می توانیم به تخم گذار بودن یا بچه زا بودن آنها پی ببریم. بدین صورت که تخم گذاران گوششان ناپیدا و بچه زایان گوششان نمایان است، تنها یک اسثتنا وجود دارد آن هم نوعی افعی است که بچه زاست اما گوشش دقیق پیدا نیست.
آیا میدانید : شترمرغ در ۳ دقیقه ۹۵ لیتر آب می خورد.
آیا میدانید : جویدن آدامس هنگام خرد کردن پیاز مانع از اشک ریزی شما می شود.
آیا میدانید : زمان بارداری فیل به دو سال می رسد.
آیا میدانید : وقتی یک نوزاد در حال گریه است با صدای ش… ش… شما آرام می شود به این دلیل که صدای آبی که اطراف نوزاد در شکم مادر است را برایش تداعی می کند، در ضمن این یکی از دلایلی است که چرا صدای ساحل دریا به انسان آرامش می دهد.
آیا میدانید : انسان امروزی به طور متوسط ۶ سال از عمر خود را تلویزیون نگاه می کند و ۶ سال را صرف غذا خوردن می کند و یک سوم را می خوابد.
متولدین فروردین ماه:
دختر یا پسر فرقی نمی كند، شما باید بدانید چون در ماه اول سال به دنیا آمده اید و كنكور ارشد در ماه آخر سال برگزار میشود، روز امتحان دیر از خواب بیدار میشوید، بعد در ترافیك گیر می كنید و احتمالاً از كوچه كه رد می شوید زنی با یك سطل آب كف از شما استقبال خواهد كرد (به عبارتی بدرقه) .
از تمام این مخاطرات كه بگذرید، جلوی حوزه امتحانی متوجه گم شدن كارت ورود به جلسه تان می شوید بنابراین توصیه می شود بیخود دنبال دردسر نروید و از هرگونه تلاشی برای رسیدن به مقاطع بالاتر دانشگاهی خودداری كنید!
متولدین اردیبهشت ماه:
اول، قدم نورسیده را به مامان و بابا تبریك می گوییم.
تو اگر دختر باشی، اسمت یا رکسانا است یا مرسده و اگر پسر باشی اسمت هوخشتره است یا جغتای!
لزومی ندارد به بقالی سر كوچه تان پز بدهی كه بعد از یازده سال فوق قبول شده ای خبر قبولی را احتمالاً در مراسم خاكسپاری یكی از بستگان می شنوی و چنان قهقهه میزنی كه گوركن با بیل و صاحب عزا با دسته بیل به دنبالت خواهند دوید.
متولدین خردادماه:
همانطور كه از اسم ماه تولدتان پیداست، دچار درس خواندن افراطی از نوع طالبانی می باشید (همان خرخوان خودمان) .
دخترهای خردادی یك روز قبل از كنكور ارشد برایشان خواستگاری پیدا می شود (آنهم كچل پلاك لیزری نمره قبرس)، پس بهتر است كه دنبال بختشان بروند و فرصت را به پسرهای خردادی بدهند (كه برای پنجمین بار امتحان می دهند).
متولدین تیرماه:
یك خبر خوش به شما خواهد رسید. لطفاً جنبه داشته باشید، هیچ ربطی به كنكور ارشد ندارد چون هنوز چند ماهی تا امتحان باقی مانده، احتمالاً خبر دوقلو زاییدن گاو پدربزرگتان می باشد یا تصویب طرح افزایش وامهای دانشجویی.
فعلاً بهتر است بی خیال فوق شوید و هر وقت گاو پدربزرگتان تخم دو زرده گذاشت، آنوقت در امتحان شركت كنید و مطمئن باشید قبول میشوید.
متولدین مردادماه:
داوطلب گرامی ستاره بخت شما در دسترس نمی باشد ، لطفاً جهت اطلاع بیشتر با وبلاگ از ما بهترون بخش طالع بینی و فالگیری تماس بگیرید.
متولدین شهریور:
اشتباه نكنیم باید رشته ی هنر باشید، دختر یا پسر خوبم هیچ گنجی بهتر از یك تیپ عجیب و غریب
و هیچ عزتی بالاتر از اینكه موهایت را دم اسبی ببندی، وجود ندارد.
ناصحم گفت: «كه جز تیپ چه هنر داشت هنر؟» گفتم: ای ناصح عاقل هنری بهتر از این فوق به چه درد می خورد؟! مهم تیپه، كه آخرشی!
متولدین مهرماه:
متولدین مهرماه، یا پسرند یا دختر (البته یك سری موجودات دیگر را هم شامل می شود، كه مد نظر ما نیستند)، دخترها بعد از گرفتن لیسانس در كارگاههای قالیبافی مشغول به كار خواهند شد و پسرها اگر پشتكار داشته باشند، به شاطر خوبی تبدیل می شوند.
بنابراین خانمها در رشته فرش و آقایان در رشته بسكتبال در امتحان فوق قبول خواهند شد.
متولدین آبان ماه:
تو احتمالاً یا ترانه پانزده سال داری و یا سكینه شانزده سال و یا اصغر یازده سال، پس توصیه میشود كه هر وقت به سن قانونی رسیدید، بروید سراغ این جور امتحانها، فعلاً شیرتان رابخورید.
متولدین آذرماه:
ای جووونم..... عجب اختر بختی دارید آذریها!
پسرهای متولد آذر، روز امتحان عاشق میشوند و شكل خانه های سیاه پاسخنامه بی شباهت به قلب (نیزه اش فراموش نشود) نخواهد بود البته نیاز به خوندن ندارن چون آذریها خیلی باهوشند .
اما خانمها شما در واحد دانشگاهی هوشنگ آباد سفلی در یك رشته نیمه تابان پیام نور با مدرك معادل، تحت نظر دانشگاه پیام نور (البته با گواهی ISO هفت و هشت ده هزار) قبول خواهید شد.
لابد توقع دارید تحویلتان هم بگیرند ، مواظب خودت باش نابغه!
متولدین دی ماه:
دوست عزیز متأسفانه طالعتان در کنکور خیلی بد است چون شما یا شش سال پشت كنكور میمانید یا هشت سال.
اگر شش سال پشت كنكور ماندید كه حتماً دو سال دیگر هم خواهید ماند و سال هشتم قبول می شوید، ولی روز اعلام نتایج دچار عارضه قبلی (منظور همان قلبی است) خواهید شد .
متولدین بهمن ماه:
متولدین این ماه باید قبل از اینكه صبح زود ساعت ۱۲ از خواب بیدار شوند ، توی رختخواب نرمش سنگین انجام داده، بعد 35 دقیقه خمیازه بكشند (كمتر از حد اعتیاد) و مجدداً بخوابند.
این كار را تا شب قبل از امتحان به مدت شش ماه انجام دهید تا روز امتحان بدون استرس، به سئوالات پاسخ دهید. قبولی شما را آن هم با رتبه تك رقمی تضمین میكنیم.
متولدین اسفند:
عزیز دلم، اسفند، بدترین زمان ممكن برای به دنیا آمدن است آخه، عزیز من، ماه قحطی بود چون امتحان كارشناسی ارشد در این ماه برگزار میشود.
پسرهای متولد اسفند، احتمالاً به واسطه ضعف در ریاضی پس از چند ترم آب خنك خوردن در دانشگاه پیام نور محل، به همان مدرك لیسانس راضی میشوند.
دختر خانمها اگر كمتر سریالهای بیمزه تلویزیون را نگاه كنند، قبولی ارشد جلوی پای آنهاست، اگر نمی بینند به چشم پزشك مراجعه كنند.
سطح چشمها: در یک گـروه, مـعمـولا فـردی کـه سطح دیـد چشمانش از سایرین بالاتر است رهبر محسوب میگردد. هنگامی که شما ایـستـاده باشید و دیگران نشسته قطعا" شما را در موضع قدرت قرار میدهد.
مالش چشم: زمانی که فردی چشمش را با انگشت اشاره مالش می دهـد نـشـانـگر فریب و نیرنگ می باشد. از آنجایی که فرد میـخواهد تماس دیداری را قطع کند بهانه ای بدست می آورد که به این طرف و آن طرف نگاه کند. ایـن حـرکت غیر ارادی یـک افــشـاگر حسابی است که فرد دارد دروغ می گوید.
چشم برگرداندن: این معمولا یک علامت مسلم از نیرنگ, گناه و دروغگویی است.
چشمان بسته: هرگاه چشمان یک فرد برای لحظه ای طولانی تـر از چـشم بر هم زدن متعارف بسته و ابروها نیز برخاسته شود پیـام چنـیـن اسـت: "بـه حرف زدن خود خاتمه بده."
حرکت چشم بسمت بالا: این نشانه غضب و عصبانیت است.
نگاه مختصر به اطراف: این ژستی خـجـالت گـونه و عشوه گرانه است. فرد جسورانه خیره میشود در حالیکه سرش را پایین انداخته و به سمت مخالف کج میکند. اشـاره بـر کمرویی بی باکانه دارد.
نگاه ممتد: این بی تردید یک نشانه گرایش جنسی است. شخصی که تماس چشمی برقرار می کند، چشم برگردانده، سپس مجددا" به چشمان شما نگاه می کند میـگویـد: "مایلم با شما بیشتر آشنا شوم"
نگاه خیره شدید: این نشانه خلق تهاجمی، سلطه جویانه و تهدید آمیز است.
چشمک: چشمک یک علامت غـرض آلود است. نـشانـگر آن اسـت کـه رمز و رازی میـان فردی که چشمک میزند و فردی که به او چشمک زده می شود برقرار است.
بالا انداختن همزمان دو ابرو: در میان یک اتاق شلوغ، مفهوم آن کاملا واضح و روشن است: مایلم با شما ملاقات کنم.
بالا انداختن یک ابرو: زمانی که یک ابرو بالا انداخته میشود در حالی که ابرو دیگر پایین باقی میماند مفهومش این است: حرف شما را باور نمیکنم.
ابروهای گره خورده: زمانی که هر دو ابرو بسمت همدیگر کشیده میشود باعث پدید آمدن شیار بین آن دو می شـود که دلالت بر اضطـراب، درد، تـرس و یـا آمـیـزه ای از ایــن هیجانات دارد.
پوشاندن صورت: زمانی که دست بروی صورت می آید مـفـهومش چنین است: شوکه شده ام. این ژست بین فرد و موقعیت مزاحم و مـتـجاوز فاصله می اندازد.
ابراهیم پاشای پارگایی (زادهٔ ۱۴۹۴ در پارگا[۱] – ۱۵۳۶ در قسطنطنیه) همچنین معروف به ابراهیم پاشای فرنگی و ابراهیم پاشای مقبول که پس از اعدامش در سرای توپقاپی به ابراهیم پاشای مقتول نیز معروف شد، دومین وزیر اعظم سلطان سلیمان قانونی بود که در سال ۱۵۲۳ جایگزین پیری محمد پاشا شد و ۱۳ سال این سمت را بر عهده داشت. ابراهیم پاشا در مقام وزیر اعظم امپراتوری عثمانی به درجهای از قدرت و نفوذ دست یافته بود که در میان وزرای عثمانی نظیر نداشت. اما سلیمان که از ذکاوت و کفایت ابراهیم بیمناک شده بود در سال ۱۵۳۶ فرمان قتلش را صادر کرد[۲] و تمامی اموالش نیز به مصادرهٔ دولت درآمد.
زندگینامه
ابراهیم در پارگا، واقع در یونان امروزی، و در خانوادهای مسیحی زاده شد. پدرش دریانورد بود. در کودکی دزدان دریایی ابراهیم را به اسارت گرفتند و به عنوان برده در شهر مانیسا به زنی ترک فروختند. ابراهیم چنان موسیقی را به زیبایی مینواخت که سلیمان جوان که دوران ولیعهدی را در مانیسا میگذراند، شیفتهٔ صدای ساز او شد و او را از صاحبش خرید. ابراهیم در مدرسهٔ کاخ آموزشِ علم دید و به چندین زبان تسلط پیدا کرد. پیش از آنکه سلیمان بر تخت بنشیند، ابراهیم سمت طوغانچی (مسئول مرغان شکاری) و خاص اوداباشی (اتاقدار مخصوص) شاهزاده را بر عهده داشت. در سال ۱۵۲۰ که سلیمان در قسطنطنیه بر تخت سلطنت نشست، ابراهیم نیز با او به پایتخت آمد و همان سمت خاص اوداباشی را حفظ کرد. ابراهیم در عرصههای دیپلماتیک و در میادین جنگ لیاقت و کفایت خود را به سلیمان اثبات کرد و به سرعت مدارج ترقی را پیمود. سرعت پیشرفت او به حدی بود که ابراهیم خود از سلطان خواست که او را اینچنین بهسرعت به بالا نکشاند تا حسادت سایر وزرا و درباریان برانگیخته نشود. گفته میشود سلیمان، خشنود از فروتنی ابراهیم، به او قول داده بود که تا زمانی که سلیمان سلطان باشد، ابراهیم به مرگ محکوم نخواهد شد. پیشرفت و ترقی ابراهیم حتی به مقام وزارت اعظم نیز محدود نشد و چندین و چند لقب و سمت دیگر (از جمله سرعسکر) نیز گرفت و از قدرت و نفوذ فراوانی در دولت عثمانی برخوردار شد.
سرانجام ابراهیم پاشا در سلسله عثمانی
ابراهیم پاشای پارگایی از دوستان دوران کودکی سلطان سلیمان بود. ابراهیم اصالتاً اهل یونان و مسیحی بود و در نوجوانی تحت نظام دوشیرمه در مدرسهٔ قصر به تحصیل پرداخت. سلیمان او را به سمت طوغانچی (مسئول مرغان شکاری) دربار برگماشت و اندکی بعد او را عهدهدار سمت خاص اوداباشی (اتاقدار مخصوص سلطان) کرد. در سال ۱۵۲۳ ابراهیم پاشا به مقام وزیر اعظم و فرمانده کل ارتش منصوب شد. همچنین سلیمان مقام بیگلربیگی رومایلی را به او سپرد و بدین ترتیب اختیار تمامی ممالک امپراتوری عثمانی در خاک اروپا و نیز فرماندهی سربازان ساکن اروپا به هنگام جنگ در ید قدرت ابراهیم قرار میگرفت. مورخی از سدهٔ هفدهم نوشتهاست که ابراهیم خود از سلطان تقاضا کرده بود که او را به چنین مقامهای بالایی منصوب نکند زیرا که بیم جانش را داشت اما سلیمان پاسخ داده بود که در زمان سلطنت او، تحت هیچ شرایطی، ابراهیم به مرگ محکوم نخواهد شد.
با این حال، سرانجام ابراهیم از چشم سلطان افتاد. ابراهیم در طول سیزده سالی که مقام وزارت اعظم را بر عهده داشت، بهسرعت ترقی نمود و به قدرت رسید و ثروت عظیمی اندوخت که این امر شگفتی و حسد سایر درباریان را برانگیخت و دشمنان زیادی را برای او تراشید. در هنگام نبرد با صفویان، گزارشهایی به سلطان رسیده بود که حکایت از گستاخی ابراهیم داشت؛ ابراهیم عنوان «سرعسکر سلطان» را بر خود نهاده بود که این امر در نظر سلیمان، توهینی شدید به او محسوب میشد.
بدگمانی سلطان نسبت به ابراهیم با نزاعی که بین ابراهیم و اسکندر چلبی درگرفت، فزونی یافت. اسکندر چلبی دفتردار (مسئول امور مالی) دربار بود و نزاع او با ابراهیم، در نهایت به مرگ او منجر شد. ابراهیم که اسکندر را به تلاش برای دسیسهچینی متهم میکرد، توانست سلطان را متقاعد کند تا فرمان قتل او را صادر کند. اسکندر چلبی پیش از مرگ، در آخرین کلماتی که بر زبانش جاری شد، ابراهیم را به تلاش برای توطئهچینی بر ضد سلطان متهم کرد و سخنان او، خیانت ابراهیم را برای سلطان مسجل کرد. در ۱۵ مارس ۱۵۳۶ جسد بیجان ابراهیم در قصر توپقاپی پیدا شد. دستور قتل او را سلیمان صادر کرده بود ولی بعدها از این تصمیم خود بهشدت پشیمان گشت.
ازدواج ابراهیم پاشا
ابراهیم پاشا با خواهر سلطان خدیجه سلطان رسما" ازدواج کرد خدیجه سلطان (۱۴۹۶–۱۵۳۸) دختر سلیم اول و عایشه حفصه سلطان و خواهر سلیمان قانونی بود. همسر اولش اسکندر پاشا و همسر دومش ابراهیم پاشا بود. او که به در خواست خانوادهاش با اسکندر پاشا ازدواج کرده بود، پس از مدتی با مرگ اسکندر بیوه شد. او سپس با ابراهیم پاشا ازدواج کرد. مراسم ازدواج آنها بسیار باشکوه برگزار شد و ۱۵ روز ادامه یافت. آنها صاحب یک پسر به نام محمدشاه و دو دختر به نامهای خانم سلطان و فولان سلطان شدند. او بعد از به قتل رسیدن ابراهیم پاشا دیگر ازدواج نکرد و در سال ۱۵۳۸ درگذشت.
در پیادهرو که قدم میزنی چهرههای غمگین، افسرده و عصبانی تکرار میشوند. کمتر کسی میگذرد که به رویت لبخند بزند. از هر که سوال کنی، در توجیه اندوهش چندین و چند دلیل میآورد. تفاوت ندارد از کدام قشر و گروه باشند؛ به هر حال یا شاد نیستند یا شادیهایشان کوتاه و زودگذر است. در طول سالها، درگیری اقشار مختلف مردم و بهویژه جوانان با این امر، منجر به آسیبهای اجتماعی مهلکی همچون اعتیاد و خودکشی شده و جامعه را به سمت خشونت پیش برده است.
همواره کارشناسان بر نقش شادی در سلامت روان جامعه تأکید کردهاند؛ در حالی که اجتماع امروز ما چنان از شادمانی فاصله گرفته، که این حلقه مفقوده در خاطرات مردم بیشتر یافت میشود تا حقیقت زندگی آنها. یک جامعهشناس دلیل نبود شادی در ایران را مربوط به فرهنگ میداند؛ فرهنگی که منحصر به دیروز و امروز نیست و سالهاست از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد. امانالله قرایی بر این باور است که مصائب تاریخی ایرانیان، از لشگرکشی و تجاوزات گرفته تا حمله و غارت، همگی سبب شدهاند تا مردم این سرزمین رفته رفته روحیه شاد خود را از دست داده و در لاک غصه فرو روند.
چند ماه پیش دانشمندان اعلام کردند ژن شادی را کشف کرده اند. آنها البته همان وقت گفتند ژن MAOA که میزان مواد شیمیایی احساس خوب را در مغز تحت تأثیر قرار میدهد، فقط در زنان اثربخش است.این یافتهها بسیاری از طرفداران این نظر که میشود شادی را با استفاده از امکانات پزشکی و دارویی افزایش داد مأیوس کرد. از طرف دیگر، به صورت تلویحی این واقعیت تأیید شد که شادی بیش از آنکه بیولوژیکی باشد به موقعیت روانی و اجتماعی افراد بستگی دارد.
بار دیگر جویندگان شادی به سراغ تحلیلها و پژوهشهایی رفتند که نشان میداد مردمِ چه جاهایی شاد هستند و مردمِ چه جاهایی از امتیاز شادی که گفته میشود سلامت بدن و موفقیت بیشتر شغلی را تضمین میکند، برخوردار نیستند. در تحقیقاتی که برای سنجش شادی جوامع انجام میشود، دو دسته دلیل اصلی برای شاد بودن یا شاد نبودن یک جامعه عنوان شده است. برخی تحلیلها حاکی از این است که میزان شاد بودن یک جامعه بستگی به توسعه انسانی آن و بالا بودن امید به زندگی و وضعیت با ثبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد. بر اساس تحلیلهایی دیگر، شادی یک مسئله فرهنگی- تاریخی است و آنچه در دههها و سدههای متوالی بر یک ملت گذشته است، باعث میشود آن ملت شاد یا ناشاد باشد. بر اساس هر دو تحلیل البته ایران در ردههای پایین شاد بودن قرار دارد.
سال گذشته یکی از رسانههای انگلستان یک نظرخواهی را مطرح کرد که نتایج آن نشان میداد 81 درصد از مردم انگلیس به جای افزایش ثروت، از دولت توقع دارند زندگی شادتری برایشان فراهم کند. به دنبال این اتفاق دانشگاه لیسستر پروژهای با هدف رتبهبندی کشورها از نظر شادی مردمشان تعریف کرد.
در این ردهبندی دانمارک به عنوان شادترین كشور دنیا انتخاب شده و دلیل آن چنین ذکر شده است: ثبات سیاسی، عدم وجود خط فقر در جامعه، عدم وجود بیکاری، فرهنگ کاری راحت و بیتنش، خانوادههای محکم و آمار طلاق بسیار پایین، سرویسهای دولتی خدمات اجتماعی، بیمه همگانی، مدارس و دانشگاههای رایگان با کیفیت آموزشی مناسب، هویت اجتماعی مشخص برای جوانان، طبیعت بکر و معماری شهری زیبا، آلودگی محیط زیست ناچیز، میزان جرم و جنایت ناچیز، امکانات شهرنشینی با کیفیت بسیار بالا، امکان ورزشهای نزدیک به طبیعت مانند کوهنوردی، اسکی و سوارکاری برای همه. دانمارک پنج میلیون و 500 هزار نفر جمعیت دارد و شانس زندگی در آن بیش از 87 سال است. سوئیس، اتریش و ایسلند به ترتیب با امید به زندگی 85، 79 و 80 سال در ردههای بعدی قرار دارند. در ردهبندی دانشگاه لیسستر ایران از بین 220 کشور، در جایگاه 202 قرار گرفته است.
این در حالی است که موسسه گالوپ که به دلیل آمارهای مختلف و نظرسنجیهایش شهرت دارد و هر ساله فهرستی از ملتهای شاد دنیا ارایه میکند، در نظر سنجی جدید خود نتایج متفاوتی گرفته است. معیارهای این موسسه متفاوت با معیارهای علمی است. نظرسنجی تازه گالوپ که نتایجش اواخر آذر امسال منتشر شد، نشان میدهد هفت کشور از 10 کشور با شادترین مردم، در آمریکای لاتین قرار دارند. بیشتر این هفت کشور، کشورهایی هستند که از حیث شاخصهای متداول مناسب بودن زندگی در آنها، وضعیت خوبی ندارند برای مثال، یکی از این کشورها یعنی گواتمالا از دههها جنگ داخلی و بعد از آن از نرخ بالای جنایات سازمان یافته رنج برده و یکی از بالاترین آمار قتل در جهان را دارد. گواتمالا از نظر شاخص توسعه انسانی سازمان ملل که ترکیبی از سه شاخص امید به زندگی، آموزش و درآمد سرانه است وضعیتی شبیه به عراق دارد اما، از نظر شاد بودن مردم در رده هفتم نظرسنجی گالوپ قرار دارد.
غمگینترین و ناراحتترین مردم دنیا در سنگاپور زندگی میکنند؛ یکی از مرفهترین و منظمترین کشورهای دنیا که از توسعهیافتهترین کشورهای دنیا نیز هست. بعضی از دیگر کشورهای ثروتمند نیز در انتهای جدول شادمانی قرار گرفتهاند. آلمان و فرانسه با کشور آفریقایی سومالی در رتبه چهل و هفتم شریک هستند. این مساله در تناقض با مفهوم جدیدی به اسم "اقتصاد شادمانی" است که بر اساس آن، تلاش میشود عملکرد دولتها با افزودن شاخص میزان درک مردم از رضایت از زندگی خود به شاخصهای متداولتری چون امید به زندگی، درآمد سرانه و میزان تحصیلات بهبود یابد. در بین کشورهای با کمترین میزان شادمانی و نگاه مثبت، قرار داشتن نام چند کشور مانند عراق، یمن، افغانستان و هائیتی جای تعجب ندارد اما، غمگین بودن مردم گرجستان، لیتوانی و ارمنستان کمتر طبیعی است. ارمنستان از انتهای جدول در رده دوم قرار دارد. آگارون آدیبکیان یک جامعهشناس اهل ایروان پایتخت ارمنستان میگوید: ارمنیها غمگین بودن را دوست دارند؛ تلخیهای فراوانی در تاریخ ارمنیها وجود دارد.
ارمنیها کمتر لبخند میزنند و مشکلاتشان را با دیگران در میان نمیگذارند و از موفق بودن خجالت میکشند. این درحالی است که بعضی از اهالی آمریکای لاتین میگویند این نظرسنجی به یک مساله مهم در زندگی مردم آن مناطق اشاره دارد: مردم آمریکای لاتین عادت دارند علیرغم زندگی روزمره خود که ممکن است به نحو خردکنندهای سخت باشد، بر چیزهای مثبتی مثل دوستان، خانواده و مذهب تمرکز کنند. در نظرسنجی امسال موسسه گالوپ مانند نظرسنجی سال گذشته اش ایران مورد بررسی قرار نگرفته است اما، سه سال پیش ایران در بین 155 کشور، رتبه 81 را به دست آورد که نشان میدهد ایرانیها مردمان شادی نیستند. به هر حال به نظر میرسد تحلیلهای راهگشای اجتماعی در این زمینه زمانی قابل طرح و پیگیری است که بر نقش عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در کنار عوامل فرهنگی و تاریخی در شاد بودن یا شاد نبودن یک جامعه توجه کنیم. وقتی عنوان میشود بیکاری، عدم امنیت شغلی، تورم، خشونت و پرخاشگری، طلاق، اعتیاد، اختلالات روانی و ... در ایران رشد نگران کننده ای دارد خود به خود به ریشههای شاد نبودن ایرانیان پی میبریم.
این در حالی است که اکثر افراد نه دل و دماغ تفریح را دارند و نه امکاناتی برای پرداختن به آن وجود دارد. نتایج یک تحقیق تطبیقی نشان میدهد میزان تنبلی ایرانیان از متوسط جهانی بیشتر است و تنها کشورهای عربی و آفریقایی هستند که بیش از ایرانیان دچار تنبلی هستند. آماری دراین رابطه وجود دارد که نشان میدهد دختران 14 ساله ما طراوت و شادابی شان مساوی زنهای 40 ساله فرانسوی است. وضعیت نگران کننده ای که توصیف شد لزوم اجرای طرحهایی بلند مدت برای کنترل و کاهش عواملی که شادی و تفریح مردم را به مخاطره میاندازد اثبات میکند.
آنچه به ذهن اکثر افراد میرسد این است که باید وقت و امکان بیشتری برای تفریح کردن به وجود بیاید اما، باید توجه داشت که تأمین امنیت شهروندان از هر نظر باعث میشود امکان تفریح و به تبع آن شادی به وجود بیاید. امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی، امنیت شغلی، امنیت روانی و ... همه میتوانند زمینههای شادی شهروندان را فراهم کنند.
• آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلكه دشواری رسیدن به سهولت است
• وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملكرد خود فكر می كنند، نه رفتار و عملكرد شما
• سخت كوشی هرگز كسی را نكشته است، نگرانی از آن است كه انسان را از بین می برد
• اگر همان كاری را انجام دهید كه همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید كه همیشه می گرفتید
• افراد موفق كارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلكه كارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند
• پیش از آنكه پاسخی بدهی با یك نفر مشورت كن ولی پیش از آنكه تصمیم بگیری با چند نفر
• كار بزرگ وجود ندارد، به شرطی كه آن را به كارهای كوچكتر تقسیم كنیم
• كارتان را آغاز كنید، توانایی انجامش بدنبال می آید
• انسان همان می شود كه اغلب به آن فكر می كند
• همواره بیاد داشته باشید آخرین كلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد
• تنها راهی كه به شكست می انجامد، تلاش نكردن است
• دشوارترین قدم، همان قدم اول است
• عمر شما از زمانی شروع می شود كه اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید
• آفتاب به گیاهی حرارت می دهد كه سر از خاك بیرون آورده باشد
• وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است كه شما چیز زیادی از آن نخواسته اید
• در اندیشه آنچه كرده ای مباش، در اندیشه آنچه نكرده ای باش
• امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست
• برای كسی كه آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست
• امید، درمانی است كه شفا نمی دهد، ولی كمك می كند تا درد را تحمل كنیم
• بجای آنكه به تاریكی لعنت فرستید، یك شمع روشن كنید
• آنچه شما درباره خود فكر می كنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است كه دیگران درباره شما دارند
• هركس، آنچه را كه دلش خواست بگوید، آنچه را كه دلش نمی خواهد می شنود
• اگر هرروز راهت را عوض كنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید
• صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یك مرتبه نیست
• وقتی شخصی گمان كرد كه دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده كند
• كسانی كه در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد
• كسی كه در آفتاب زحمت كشیده، حق دارد در سایه استراحت كند
• بهتر است دوباره سئوال كنی، تا اینكه یكبار راه را اشتباه بروی
• آنقدر شكست خوردن را تجربه كنید تا راه شكست دادن را بیاموزید
• اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد كه متعلق به گذشته هستید
• خودتان را به زحمت نیندازید كه از معاصران یا پیشینیان بهتر گردید، سعی كنید از خودتان بهتر شوید
• خداوند به هر پرنده ای دانه ای می دهد، ولی آن را داخل لانه اش نمی اندازد
• درباره درخت، بر اساس میوه اش قضاوت كنید، نه بر اساس برگهایش
• انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمی زند كه خیال می كند دیگران را فریب داده است
• كسی كه دوبار از روی یك سنگ بلغزد، شایسته است كه هر دو پایش بشكند
• هركه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد
• كسی كه به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است
• اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت
• اینكه ما گمان می كنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است كه برای خود عذری آورده باشی
بدون تعارف باید گفت او یكی از محبوب ترین بازیگران سریال های تلویزیونی است. شبنم قلی خانی كه با مجموعه "مریم مقدس" در هجده سالگی خود را به عنوان پدیده بازیگری كشورمان مطرح كرد، در هر سریالی كه حضور داشته، موفق عمل كرده و توانسته رضایت مخاطبان را جلب كند. اما حالا یك سالی می شود كه از خانم قلی خانی كار جدیدی روی آنتن تلویزیون نرفته و فیلم جدیدی هم از او اكران نشده است و او كم كارترین دوره هنری خود را سپری می كند. دلیل این كم كاری تا امروز از زبان شبنم قلی خانی بیان نشده بود و این اولین بار است كه او از اقامت موقت خود در كشور استرالیا صحبت می كند و می گوید به خاطر موقعیت شغلی همسرش و همچنین ادامه تحصیل در رشته كارگردانی فیلم، تصمیم گرفته مدتی در كشور استرالیا زندگی كند و از دنیای بازیگری فاصله بگیرد.
رضا داود نژاد گفت: حال كه خانواده اين قدرت را براي بخشندگي پيدا كرده بايد مراحل را آسانتر بكنند زيرا ما دراين مدت مجبور شديم پدر خانم بديعي را براي نامه نگاري به پزشك قانوني ونيروي انتظامي ببريم.
عسل بدیعی بازیگر سینما و تلویزیون به دلیل ایست قلبی در بیمارستان لقمان دار فانی را وداع گفت. این بازیگر جوان در زمان حیاتش اعضای بدنش را اهدا کرده بود.
افرادی که در بهشت تصویر شده به استقبال چاوز می روند، هر کدام برای خود «انسان بزرگی» بوده اند؛ سیاستمداران و مبارزان بزرگی که همواره از آنان به نیکی یاد شده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.